ISBN 978-9642533213 چاپ ۱۳۸۸ این اثر سه فصل عمده با این عنون ها دارد: «ساحت های من و دیگری»، «آیا نویسنده وجود دارد؟» و «چه کسی شکسپیر را نوشت؟». به گفته ی اخوت، فصل اول این کتاب درون مایه ای دارد که در آن، یک «من» و یک «دیگری» است که پشت سر این «من» قرار دارد. در این فصل، زندگی نامه ی خودنوشت گرترود استاین از چشم آلیس بی تکلاس، و پنج برادارن رومن گاری و درواقع، «من» هایی که این نویسنده در آثارش استفاده کرده، مورد بحث قرار گرفته است. در همین فصل در مطلبی، درباره ی همانندی های ناخواسته ی آدم هایی که هم اسم هستند؛ ولی هیچ ربطی به هم ندارند، بحث شده و در مقاله ای دیگر، زندگی نامه ی خودنوشت در قالب داستان بررسی شده و به رمان «حباب شیشه»ی سیلویا پلات اشاره شده است. همچنین امضاهای شکسپیر، مطلب دیگر این بخش است. در فصل دوم این کتاب با عنوان «آیا نویسنده وجود دارد؟»، پنج مقاله آمده است که یکی از مقالات درباره ی «افسون؛ جزیی در «دن کیشوت»» است. در فصل سوم با عنوان «چه کسی شکسپیر را نوشت؟»، سه مقاله ارائه شده، که این قسمت گذاری بین آدم های مختلف است که تا کنون در قالب شکسپیر ظاهر شده اند. به گفته ی اخوت، تا کنون حدود ۵۳ نفر ادعا کرده اند که آثار شکسپیر را نوشته اند، که این فصل گذری بر این آدم ها دارد.
احمد اخوت (1330) داستاننویس� داستانشناس� مترجم و منتقد ادبی است. وی دارای مدرک دکترای زبانشناس� و نشانهشناس� است. اخوت از یاران حلقه ادبی جنگ اصفهان بوده� و عضو شورای نویسندگان فصلنامه ادبی و هنری زنده رود است.
این دیگه آخرین کتابی بود که از آقای اخوت پیدا کردم =))) توی این کتاب، راجع به چهرهها� مختلف نویسنده میخونی� و به این فکر میکنی� که آیا اصلا "نویسنده" وجود داره؟ آیا نویسنده همیشه چهره� خودش رو حفظ میکنه یا در طول زمان و با کتابها� مختلفی که مینویسه� نقابش رو تغییر میده؟ آیا اتوبیوگرافیه� واقعی هستند یا اونه� هم داستان کرکتری که نویسنده خلق کرده رو روایت میکنند� حقیقتا در نگاه کلی، جذابیت کتابها� دیگه� آقای اخوت رو نداشت چون یه مقدار "فکتها� بیهوده" داشت که دونستن و ندونستنش سودی نداشت اما باز هم خوندن یه سری بخشها� باحال بود و بهم زاویه دید جدید داد و باعث شد به موضوعاتی که تا به حال چندان دقیق بهشون فکر نکرده بودم، توجه کنم. بعضی جاها هم واقعا بامزه بود و میخندید� (مثلا ماجرای عباس عبدی و هماسمها�) در بین توضیحاتی که راجع به "منها� مختلف نویسنده" داده میشه، بیشترین فوکوس روی شکسپیره. یک سری مقالات کوتاه از افراد مختلف با دیدگاهها� متفاوت آورده شده که راجع به این بحث میکن� که آیا شکسپیر وجود داشته؟ آیا آثار شکسپیر رو همون شاکسپیر استراتفوردی نوشته؟ و هر کسی دلایل خودش رو میاره تا عقیده� رو ثابت کنه و این برای من جالب بود چون هیچکدو� از این اطلاعات رو نمیدونست�! در کل که جالب بود. توی اتوبوس و مترو بخونینش و کیف کنین.
چند روز پیش، اتفاقی متوجه شدم یکی از جستارهایی که از بورخس� ترجمه کردها� را آقای اخوت در این کتاب ترجمه کرده: «آینه� معماها». دوستی مرحمت کرد عکس گرفت و فرستاد. از اهل فن شنیده بودم که میگفتن� ترجمهها� آقای اخوت خیلی تعریف ندارد. دیروز که دو سه ساعتی با ترجمه� اخوت و خودم و متن انگلیسی ور رفتم، ایرادهای ریز و درشت کم ندیدم. اینج� به بررسی دو پاراگراف آخر متن بسنده میکن�.
انگلیسی: It is doubtful that the world has a meaning; it is even more doubtful that it has a double or triple meaning, the unbeliever will observe. I understand that this is so; but I understand that the hieroglyphical world postulated by Bloy is the one which best befits the dignity of the theologian's intellectual God.
ترجمه� اخوت: شک است که جهان دارای معنایی باشد. تردید در این باره که جهان دارای معنای دوگانه و یا سهگان� است بیشتر است. آنان که این ادعاها را قبول ندارند خود ملاحظه خواهند کرد. من بر این باور هستم. با این همه معتقدم دنیای نمادین بلوی بهترین جهانِ درخور شکوه خدای عقلی متألهین است.
اول این که "unbeliever will observe" کلاً اشتباه فهمیده شده. به همین خاطر "I understand that this is so" هم شده «من بر این باور هستم». اما بورخس اصلاً نگفته من به این عقیده باور دارم، صرفاً گفته میفهمماش�. و مترجم لقمه را دور سرش چرخانده، و متن منطق خود را از دست داده. بعد هم که "hieroglyphical" شده «نمادین»�. اما، با توجه به متن، مراد بورخس میتوان� همان حروف هیروگلیفی باشد؛ خصوصاً که قبلت� کلماتی چون "symbolic" هم آمده که به «نمادین» نزدیک است، و گذاشتنش جای "hieroglyphical" دیگر روا نیست.
پاراگراف بعدی: No man knows who he is, affirmed Léon Bloy. No one could illustrate that intimate ignorance better than he. He believed himself a rigorous Catholic and he was a continuer of the Cabalists, a secret brother of Swedenborg and Blake: heresiarchs.
ترجمه� اخوت: لئون بلوی میگف� «هیچ کس نمیدان� کیست». کسی بهتر از او نمیتوانس� به این صداقت چیزی را انکار کند. او خود را کاتولیکی معتقد میدانست� اما او ادامهدهنده� راه مفسران یهود بود: برادر واقعی دو رافضی: سودنبرگ و بلیک.
جمله� دوم در ترجمه کاملاً مندرآوردیس�. اصلاً «به این صداقت ... انکار کند» از کجا در آمده؟ "intimate ignorance" کجا رفته؟ به جز این، «کابالا» جریان تفسیری خاصیس� که بورخس دقیقاً به خود آنه� اشاره کرده و «مفسران یهود» اصلاً منظور او را نمیرسان�. در جمله� آخر هم که در استفاده از دو نقطه زیادهرو� شده.
در کلِ جستار از این ایرادهای ریز و درشت زیاد بود. اما نمیشو� به کل ترجمهها� آقای اخوت تعمیمش داد. اما مشخص است که آقای اخوت میل زیادی به تألیف دارد که به ترجمهشا� هم سرایت کرده. در واقع آقای اخوت اکثراً خواسته� متن را باز کند، ولی اغلب تفسیر ناقصش از متن جای حرفِ بورخس نشسته.
یک کتاب بیهوده. فقط این اسم برازنده شه. مطمئن باشید این کتاب به هیچ دردتون نمیخوره. حتی جذاب هم نیست. اینکه رومن گاری در طول دوران نویسندگیش با پینج تا اسم مستعار می نوشته و یا گرترود اشتاین کتاب اتوبیوگرافی آلیس.بی.تکلاس رو نوشت تا از زبان دوستش به تمجید خودش بپردازه و یا بحث های مفصل بیهوده و مزخرف درباره ی اینکه شکسپیر کی هست و کی نیست از روی امضاهاش و یا پرتره هایی که براش کشیدن. فقط انتهای کتاب چند مقاله از بورخس هست که ارزش خوندن داره و به خاطر همین مقاله ها از من 2 ستاره میگیره.