داستان كوتاه discussion
قرارمان اگرچه اين نبود !
date
newest »


.شعر هايم جای خيالت را بگيرد
،اما
،سطر نوشته هايم جای خودت را
!...رگز
...
دلنشين بود. ممنون مهتابي عزيز

.
ممنون ماریای عزیز"
!و لطف و توجه تو دوست خوبم، دلپذيرتر
بي جهت دانه دانه وا كردي همه ي زخمهاي عالم را
كاش يك جور تازه ميگفتي جمله ي " دوستت ندارم " را
" شب شعرم " برو خداحافظ ! صبر همزاد پاك ايوب است
من صبورم ، اگرچه ميدانم مي كشد صبر كم كم آدم را
من و دل شب نشين و خاموشيم .. از تو اي ماه انتظاري نيست
برو ! بيهوده برنگرد و نبين وقت رفتن ستاره هايم را
باورت مي شود نميخواهم دل تو بشكند ، ترك بخورد ؟
جان اين ابرهاي بي باران نازنينم ! بفهم حرفم را
اين خط سبز شاد طولاني خط عمر توي بدون من است
برو و دست لحظه ها بسپار من و اين سرنوشت مبهم را
مرده ام در خودم هزاران بار ... كاش حوا گناهكار نبود
كاش دست خدا نمي رقصاند در تنش آتش جهنم را
.
.
.
يادگاري چه رسم غمگيني ست : غزل و ماه و كوچه و باران
تو به من روزگار بخشيدي ، من همين چند شاخه مريم را ...
*
*
مريم موحدان