داستان كوتاه discussion
يا رحمان
date
newest »


میشه تو چشمات ستار رو دید
میشه با حرفات به نور و امید رسید
مهتابی ام میشه از تو به شور و شوق رسید
همواره شاد باشی خوشحال باشی

میشه تو چشمات ستار رو دید
میشه با حرفات به نور و امید رسید
مهتابی ام میشه از تو به شور و شوق رسید
همواره شاد باشی خوشحال باشی"
من هميشه مرهون محبتتم

گاهی من تو را به یاد میاورم
!عجیب است
گاهی هر دو
چیزی به این سادگی را
!...از یاد می بریم
.........
مهتابي عزيز، زيبا بود. ممنون

گاهی من تو را به یاد میاورم
!عجیب است
گاهی هر دو
چیزی به این سادگی را
!...از یاد می بریم
.........
مهتابي عزيز، زيبا بود. ممنون"
مشتاق ديدار ماريا خانوم گل...ما رو فراموش کردين يا اينکه ....
خوشحالم که باز هم اينجايين و ميبينمتون

گوئيا خود را از ياد برده بوده ام
.......
،و حالا خندانم که با شما خود را دوباره باز مي يابم
در زايشي نو و فصلي نوتر

...!!*!

هر چند
که می دونم بار آخرت نیست
"
این اعتماد به نفس قابل تقدیره
بر دوش من نهاده سر مهر و میسرود
غمگین ترانه ای ز فسونهای زندگی
خواندم از نگاه پشیمان و سرد او
جانسوز غصه ای ز جنونهای زندگی
پوزش کنان به جانب من بازگشته بود
که ای یار رنجیده دگر باوفا شدم
از من به دل مگیر گذشت ان گذشته ها
رفت ان زمان که زمانی از تو جدا شدم
دیدم اگر برانمش از خویش با خروش
این از طبیعت من دل بردبار نیست
دیدم اگر ندیده بگیرم گناه او
با طبع شاعرانه ی من سازگار نیست
دیدم اگر شکوه برارم زبان دل
در فرصتی که هست نگنجد شکایتم
دیدم اگر گله ز سیه بختیم کنم
باور نمیکند دل سنگش حکایتم
اشک از رخش ستردم و با بوسه گفتمش
بنشین کنار من دمی ای بی وفای من
جای ستیزه نیست وگر رفت غفلتی
جرم از من است و از دل زود اشنای من

بر دوش من نهاده سر مهر و میسرود
غمگین ترانه ای ز فسونهای زندگی
خواندم از نگاه پشیمان و سرد او
جانسوز غصه ای ز جنونهای زندگی
پوزش کنان به جانب من بازگشته بود
که ای یار رنجیده دگر باوفا شد..."
ديوونه عزيز
خيلي به دل نشست. ممنون
او که بيشتر مي داند از اين وادي
رنج بيشتر مي کشد از دوستي در اين هستي
من حقــه زدم ! ولــي فقـط رنجيـــدي
امــروز خجـالــتـزده برمي گــردم ...
بخشنده ترين .. بگو مرا بخشيدي ...
*مريم موحدان*