داستان كوتاه discussion
93
date
newest »



...
مرا پناه دهید ای زنان سادۀ کامل
که از ورای پوست،سر انگشت های نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال میکند
ودر شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه میامیزد
کدام قله، کدام اوج؟
مرا پناه دهید ای اجاق های پر آتش-ای نعلهای خوشبختی-
....
مرسی صالح چند ماهی بود سراغ فروغ رو نگرفته بودم

چیزی که من می دونم این فرشته ها از تو رَحِم مادرشون میان ولی تا حدود زیادی مطمئنم که به اونجا برنمی گردن.
باید یه جای دیگه ای باشه
یه جایی که "هیچ جا" نباشه"
خوب از کجا میان تو رحم مادرشون؟! بعد به کچا میرن؟
این جایی که هیچ جا نیست کجاس؟
نکنه منظورت اینه که نهر شیر داره و درخت خرما؟
نگو که خندم میگیره....ببخشید
Nabi wrote: "
تسلیت می گم مهتابی خانم
غم آخرت که میدونم نیست
ولی امیدوارم میون غمهات شادیهات زیاد باشه"
ممنون از آرزوی خوبت ،نیاز به تسلیت نیست...و مرسی که یادآوری کردی غم همیشه هست
mohammad wrote: "مهتابي خانم فقط ميتونم بگم متاسفم
"
خیلی ممنون...مرسی از لطفتون
Hamid wrote: "
چي بگم
:("
هیچی...اگه بعدا فهمیدی همونجا کجاست حتما بهم بگو
مین
مامان بي تو...پريشونه
لا لا لا...گل نازم
ملالي نيست ... ميسازم