ŷ

داستان كوتاه discussion

59 views
راس ِبزنگاه

Comments Showing 1-9 of 9 (9 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 691 comments عالي بود
;)

در بزنگاه بودنش مشکوکم، ولي
هميشه ز بي راه مي رسد...


message 2: by ArEzO.... (last edited Jul 02, 2009 01:15PM) (new)

ArEzO.... Es | 1249 comments صالح عزیز
چه طبع شعر قشنگی دارید
بل...
همین طور است...
عشقست و عشق
همیشه زبی راه می رسد!
.
.
.
.
از عشق می پرسم از کجا آمده ای؟
می گوید
من از سرزمینی آمده ام
که هرسال در آن
هزاران فرهاد
بی بوسه ای بر لبان شیرین می میرند!


message 3: by Maria (last edited Jul 02, 2009 01:55PM) (new)

Maria (maria_jabbri) | 691 comments saleh wrote: "Maria wrote: "عالي بود
;)

در بزنگاه بودنش مشکوکم، ولي
هميشه ز بي راه مي رسد..."


ممنون ماریای عزیز
به نظرم در لحظه های ناامیدی، وقتی که دیگه فکر می کنی دنیا تموم شده، تنها عشقه که می تونه..."


به نوعي هم حق با توست
در مورد نقش عشق
...اينکه مي تونه و ميشه

شايد در اوج نا اميدي، به هر چيزي خيره تر مي شيم
و شايد اون لجظه است که سيماي واقعي عشق رو تشخيص مي ديم
درصورتي که اون هميشه اونجا بوده؛ در کنار و همسايه ي دستان ما
مهم اينه که ما ببينيمش و دستمون رو بهش بديم


message 4: by [deleted user] (last edited Jul 02, 2009 02:51PM) (new)

خيلي زيبا نوشتيد. ولي من تجربه ام خيلي از شعر شما متفاوت تر بوده.
لحظه اي كه من رسيدم عشق رو ديدم. عشق هميشه هست. اين ما هستيم كه در بي راهه ها گم ميشيم. وقتي مي رسيم، حضورش رو مثل ماهي كه توصيف كردي در نهايت ظلمت خواهيم ديد. مرسي از طبع لطيف و زيباي شاعرانه تون.


message 5: by [deleted user] (last edited Jul 02, 2009 04:09PM) (new)

صالح عزيز؛
يه گل رو ميشه توي گلدونهاي مختلفي گذاشت با شكل و شمايل هاي مختلف. ولي همه شون گلدونند. در حاليكه مهم اينه كه ريشه هاي گل از خاك بيرون نمونه. حتي اگه هزاران نوع خاك داشته باشيم، مهم خاك بودنشونه
بيراهه ها همون گلدونهان و راه همون خاك.
اينكه من و شما يكي ندونيمش ديگه به سليقه است نه به ذات اونها
ديدگاهت هميشه روشن شاعر جوان


message 6: by Rose (new)

Rose | 449 comments صالح خان از شعرت حسابی لذت بردم
و بازم یاد یه بیت از یکی از شعرای نوجونیم افتادم
(نمیدونم باد بهت گفت که هنوز عشقا قشنگه
که هنوز تو شهر رویا عشق دریا آبی رنگه)
که کامل یادم نیست تا بنویسم در ضمن با دو بیت آخر شعرت کاملا موافقم


message 7: by Faeze (new)

Faeze | 487 comments saleh wrote: "در انتهای ظلمت شب، ماه می رسد
...
یک شب، میان ناله ی یک آه می رسد"


صالح عزیز
شعرت پر از احساس و دلنشین بود
لذت بردم، خصوصاً از خوندن دو بیت بالایی
...
و سهراب میگه

بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش ‌بين� نمي ‌كر�
و خاصيت عشق اين است




message 8: by Behzad, دیوونه (new)

Behzad Vahdati manesh (behzadium) | 1320 comments Mod
بیراهه رفته بودم آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین پس تمام عمر را بیراهه خواهم رفت
_____________

لذت بردم
ولی این ماجرای ریپلی تو داره مشکوک میشه
__________
و عشق آمد اینبار ز دنیای مجازی تو
زیر لب آرام می خواند صالح رضایی کو
....
......
سانسور شد



MahtaBi KhaNooM | 1782 comments

بسيار نيکو و زيبا سروده بودي صالح جان


برقرار باشي


Nabi wrote: "

حرفا ناموسی شد، ولی خوبیش اینه که
بقول مهتابی الان اتوماتیک وار این حذف میشه
;)"



باز شما از زبون من حرف زدي کاميابي جان؟
جناب مديرِ عزيز(ديوونه) من از ايشون شاکي هستم







back to top