داستان كوتاه discussion
164
date
newest »


saleh wrote: "کیف نمودیم
یادمه یه زمانی خیلی شعر از غروب بلد بودم و این ور اون ور می خوندم
گرچه ههنوز هم بلدمشون
اما دیگه سعی می کنم جایی نخونم
حتی برای خودم
غروبا وقتی که خورشید افق و رنگ می زنه
غم ..."
من یادم میمونه که شما اولین کسی بودی که من رو به عکاسی امیدوار کردی
پ.ن 2:
ن...نمیش
پ.ن 1:
شما راحت باش...
پ.ن:
این کامنت توسط مدیران به صورت خودکار از بین خواهد رفت (ایهام به کاراگاه گجد)

هم عکس و هم ایده ش زیبا بود
شدیداً غروب و اشعار مربوط بهش رو دوست دارم
!
پ.ن.
موافقم، نمیشه
با وجود ناخوشی مفرط، چون قول داده بودم نظر می دم این کامنت رو نوشتم.
به نظر من کار بسیار جالبیه. هرچند که من از عکاسی سر در نمی آرم.
یاد یک اصطلاح از حمید افتادم در مورد گرفتن عکس های پی در پی که فکر کنم برای استفاده از اون روش احتیاج به دوربین حرفه ای SLR
هست اون اصطلاح اینه:
"فرتوگرافی"
در کل من خوشم اومد هرچند کلا غروب رو دوست ندارم و خیلی کم غروب رو تماشا می کنم.
به نظر من کار بسیار جالبیه. هرچند که من از عکاسی سر در نمی آرم.
یاد یک اصطلاح از حمید افتادم در مورد گرفتن عکس های پی در پی که فکر کنم برای استفاده از اون روش احتیاج به دوربین حرفه ای SLR
هست اون اصطلاح اینه:
"فرتوگرافی"
در کل من خوشم اومد هرچند کلا غروب رو دوست ندارم و خیلی کم غروب رو تماشا می کنم.

الهی که دشمنتون ناخوش باشه آقای بهروزی عزیز
مرسی از کامنتت...:)) :)) خیلی مرسی ها!!!خیلی زیاد
ممنون آلبالو خان و باران جان

عکس فوق العاده و زيباييه آلبالو جان
:) اون دوربينتون رو 1 روز بديد ما باهاش بازي کنيم کمي.
مثلا الان من فقط مشکل دوربين دارم ها :دي ديدم و اينا) خيلي عاليه)ء
و اينکه:
گفتيد فرتوگرافي ياد رفعت دوستم افتادم
دوربينش مدام از هوا و زمين و در و ديوار و :| اتاق و استغفرالله همه جا عکس ميگيره
اين اواخر هم تو اين شلوغي ها و بزن بزن ها مدام مردم و نظامي ها سوژ� بودند و دستش رو ميگيرفت بالا و ميذاشت رو دکمه دوربينش و پشت سر هم عکس ميگرفت :)
پس شما عکاسا همتون يک مدلين!!!!ا

کسی که هنرمندی در جوهرشه
با کمترین امکانات هم هنرمنده
دست مریزاد
الان منم و هنر تو و دسکتاپ مانیتور
[image error]
[image error]
[image error]
دوربین حرفه ای برای عکاسی ندارم...
3مرحله از غروب خورشید
پنجشنبه...1مرداد1388- لواسون