كافه كتاب discussion
هفته اول - بیگانه (
>
بحث در مورد کتاب بیگانه - آلبرکامو
date
newest »


یه نیمچه نقدی نوشتم راجع بهش. اینجاست :
ولی دوباره اینجا هم میارمش:
کتاب پیش رو یکی از آثار برجسته پس از جنگ جهانی است که تاثیر آن را بر برجامعه ادبی نمی توان نادیده گرفت.
تفسیری که در ابتدای ترجمه کتاب به قلم پل سارتر نوشته شده است خود تا حد زیادی به توضیح دشواری های متن و مفاهیم فرا متنی می پردازد. ولی ذکر چند نکته ضروری است.
اول: بیگانه بخشی از یک سه گانه
درک و توجیه شخصیت مورسو (شخصیت اصلی), کار بسیار دشواری است. زیرا قهرمان یک بیگانه است و تمام شرح احوالش را بدون هیچ تفسیری, عریان و آشکار در اختیار خواننده قرار می دهد. بیگانه بودن در طول داستان فقط در رفتار مورسو نمایان است. زیرا فقط مورسو است که حکایت می کند. مورسو است که میخواهد پس از فوت مادرش فیلم کمدی ببیند و مورسو است که از گرمای آفتاب آدم می کشد. چنانکه سارتر میگوید: "وقتی کتاب را میخوانیم بیهوده تلاش میکنیم تا این بیگانه را طبق قوانین خودمان قضاوت کنیم، برای ما نیز قهرمان داستان چیزی جز یک بیگانه نیست".
اما باید کامو برای این داستان ناموجه تفسیری ارائه دهد. کامو این کار را در کتاب افسانه سیزیف انجام میدهد. کتاب بیگانه احساس پوچی و کتاب افسانه سیزیف مفهوم پوچی ایست. چنانکه برای در ابتدای داستان می خوانیم : " فکر کردم این یکشنبه هم مثل یکشنبه های قبل گذشت... فردا به سر کار خواهم رفت ... از همه اینها گذشته هیچ تغییری حاصل نشد" به قول سارتر این اولین برخورد نویسنده با پوچی است.
تفسیر کتاب آنچنان مرتبط به افسانه سیزیف است که در صفحه دوم نقد سارتر 5 نقل قول از سیزیف آورده شده است.
ژان پل سارتر ضمن یادآوری موفقیتهای� که بیگانه پس از نگارش به دست آورده بود به ابهاماتی که این اثر ایجا� کرده بود، نیز� اشاره دارد و به نقش اثر دیگر کامو یعنی اسطوره سیزیف در کدگشایی بیگانه میپرداز� و مینویس�: «این رمان (پیش از خواندن اسطوره سیزیف) تا حدی مبهم میمان�. چگونه باید شخصیتی را درک کرد که فردای مرگ مادرش، «حمام میگیرد� روابط نامشروعی را آغاز میکن� و برای خندیدن به دیدن فیلمها� کمیک میرود� و عربی را به خاطر آفتاب میکُشد؟� آقای کامو در اسطوره سیزیف که چند ماه پس از بیگانه منتشر شد، تفسیر دقیقی از اثر قبلی خودش ارائه داده است. قهرمان کتاب او نه خوب است نه شرور. نه اخلاقی است، و نه ضد اخلاق.ای� مقولات شایسته او نیست. مساله نوعی انسان خیلی ساده است که نویسنده نام «پوچ» یا «بیهوده» را بر آن مینه�.»
بيگانه همراه با دو اثر ديگر كامو يعني اسطوره سيزيف و كاليگولا (كه البته بعدها سوء تفاهم هم به آن افزوده شد) آثاري بودند كه از آنها به عنوان سهتاييها� «دوره پوچي» مولف ياد ميكنن�. البتهاي� نامي است كه نخست خود كامو بهاي� آثار اطلاق نمود و مدعي بود بااي� آثار ميخواه� به ثبتاي� دوره بپردازد و شايد به آن خاتمه دهد. در واقع، دوره پوچي تنها دوره كامو نيست، بلكه براي او «دوره طغيان» نيز قائل شدهان� كهاي� دوره پس از دوره پوچي صورت ميگير�. دوره طغيان نيز شامل آثار ديگري همچون طاعون، انسان طاغي و عادله� ميشو�.
ولی دوباره اینجا هم میارمش:
کتاب پیش رو یکی از آثار برجسته پس از جنگ جهانی است که تاثیر آن را بر برجامعه ادبی نمی توان نادیده گرفت.
تفسیری که در ابتدای ترجمه کتاب به قلم پل سارتر نوشته شده است خود تا حد زیادی به توضیح دشواری های متن و مفاهیم فرا متنی می پردازد. ولی ذکر چند نکته ضروری است.
اول: بیگانه بخشی از یک سه گانه
درک و توجیه شخصیت مورسو (شخصیت اصلی), کار بسیار دشواری است. زیرا قهرمان یک بیگانه است و تمام شرح احوالش را بدون هیچ تفسیری, عریان و آشکار در اختیار خواننده قرار می دهد. بیگانه بودن در طول داستان فقط در رفتار مورسو نمایان است. زیرا فقط مورسو است که حکایت می کند. مورسو است که میخواهد پس از فوت مادرش فیلم کمدی ببیند و مورسو است که از گرمای آفتاب آدم می کشد. چنانکه سارتر میگوید: "وقتی کتاب را میخوانیم بیهوده تلاش میکنیم تا این بیگانه را طبق قوانین خودمان قضاوت کنیم، برای ما نیز قهرمان داستان چیزی جز یک بیگانه نیست".
اما باید کامو برای این داستان ناموجه تفسیری ارائه دهد. کامو این کار را در کتاب افسانه سیزیف انجام میدهد. کتاب بیگانه احساس پوچی و کتاب افسانه سیزیف مفهوم پوچی ایست. چنانکه برای در ابتدای داستان می خوانیم : " فکر کردم این یکشنبه هم مثل یکشنبه های قبل گذشت... فردا به سر کار خواهم رفت ... از همه اینها گذشته هیچ تغییری حاصل نشد" به قول سارتر این اولین برخورد نویسنده با پوچی است.
تفسیر کتاب آنچنان مرتبط به افسانه سیزیف است که در صفحه دوم نقد سارتر 5 نقل قول از سیزیف آورده شده است.
ژان پل سارتر ضمن یادآوری موفقیتهای� که بیگانه پس از نگارش به دست آورده بود به ابهاماتی که این اثر ایجا� کرده بود، نیز� اشاره دارد و به نقش اثر دیگر کامو یعنی اسطوره سیزیف در کدگشایی بیگانه میپرداز� و مینویس�: «این رمان (پیش از خواندن اسطوره سیزیف) تا حدی مبهم میمان�. چگونه باید شخصیتی را درک کرد که فردای مرگ مادرش، «حمام میگیرد� روابط نامشروعی را آغاز میکن� و برای خندیدن به دیدن فیلمها� کمیک میرود� و عربی را به خاطر آفتاب میکُشد؟� آقای کامو در اسطوره سیزیف که چند ماه پس از بیگانه منتشر شد، تفسیر دقیقی از اثر قبلی خودش ارائه داده است. قهرمان کتاب او نه خوب است نه شرور. نه اخلاقی است، و نه ضد اخلاق.ای� مقولات شایسته او نیست. مساله نوعی انسان خیلی ساده است که نویسنده نام «پوچ» یا «بیهوده» را بر آن مینه�.»
بيگانه همراه با دو اثر ديگر كامو يعني اسطوره سيزيف و كاليگولا (كه البته بعدها سوء تفاهم هم به آن افزوده شد) آثاري بودند كه از آنها به عنوان سهتاييها� «دوره پوچي» مولف ياد ميكنن�. البتهاي� نامي است كه نخست خود كامو بهاي� آثار اطلاق نمود و مدعي بود بااي� آثار ميخواه� به ثبتاي� دوره بپردازد و شايد به آن خاتمه دهد. در واقع، دوره پوچي تنها دوره كامو نيست، بلكه براي او «دوره طغيان» نيز قائل شدهان� كهاي� دوره پس از دوره پوچي صورت ميگير�. دوره طغيان نيز شامل آثار ديگري همچون طاعون، انسان طاغي و عادله� ميشو�.
دوم: سکوت
کامو قصد انتقال هیچ مفهومی را نداشته. همانطور که اشاره شد داستان روایتی است از زندگی مورسو. از دیدگاه کامو "اثر هنری برگی از زندگی هنرمند است" نه تلاش او برای رسالتی که بر دوش اوست. بر خلاف نویسندگانی که مینویسند چون باید چیزی را بگویند. در داستان به ندرت می توان متونی را یافت که مورسو تلاش برای ترسیم ایدئولوژی داشته باشد. در تمام صحنه ها تنها روایت میکند و حتی سعی میکند احساسی که بتوان از آن به یک بینش رسید را حذف کند. مثلا پس از کشتن مرد عرب ناراحت است ولی پشیمان نیست. همین موضوع مقدمه ایست بر دنیای کامو در سه گانه اش. جایی که مفاهیمی مثل عشق و پشیمانی رنگ می بازند. شاید همینجاست که متنفر نبودن او از همسایه های ناموجه اش معنی پیدا می کند. همین خنثی بودن است که در جلسه اول بازجویی دادستان را جذب می کند. در فصل اول تنها سکوت حاکم است. در حالیکه کلمات حضور دارند.
کامو قصد انتقال هیچ مفهومی را نداشته. همانطور که اشاره شد داستان روایتی است از زندگی مورسو. از دیدگاه کامو "اثر هنری برگی از زندگی هنرمند است" نه تلاش او برای رسالتی که بر دوش اوست. بر خلاف نویسندگانی که مینویسند چون باید چیزی را بگویند. در داستان به ندرت می توان متونی را یافت که مورسو تلاش برای ترسیم ایدئولوژی داشته باشد. در تمام صحنه ها تنها روایت میکند و حتی سعی میکند احساسی که بتوان از آن به یک بینش رسید را حذف کند. مثلا پس از کشتن مرد عرب ناراحت است ولی پشیمان نیست. همین موضوع مقدمه ایست بر دنیای کامو در سه گانه اش. جایی که مفاهیمی مثل عشق و پشیمانی رنگ می بازند. شاید همینجاست که متنفر نبودن او از همسایه های ناموجه اش معنی پیدا می کند. همین خنثی بودن است که در جلسه اول بازجویی دادستان را جذب می کند. در فصل اول تنها سکوت حاکم است. در حالیکه کلمات حضور دارند.
سوم: بیگانه
پس از فصل اول (که تنها روایت است و هیچ تاملی روی رفتار مورسو نیست) فصل دوم با این جمله آغاز می شود: "بلافاصله پس از بازداشتم چندین نوبت مورد برسی قرار گرفتم"
این موضوع برای من خیلی جالب بود. کتاب دو فصلی که فصل اول تنها محور اصلی اعمال شخصیت اصلی است و فصل دوم با محاکمه اعمال فرد شروع میشود. حتی رفتار وی هنگام تشییع مادرش مو شکافی میشود. (چیز خاصی به یادتان نمی آورد؟). این موضوع در کنار فلسفه پوچی که نویسنده در دوران نگارش درگیر آن است تصویر جالبی بدست می دهد. به نوعی پاردوکس می توان تشبیه کرد. جایی در متن داریم "همه چیز حقیقت دارد و هیچ چیز واقعی نیست". بیگانه خود را اکنون مقابل قضاوت دیگران می بیند و از اینجاست که بیگانه خودش را بیگانه می یابد. پیش از این اصلا برایش مهم نبود چه در موردش فکر می کنند یا بقیه چقدر با او تفاوت دارند. این بی تفاوتی و بی اهمیتی در سراسر داستان موج می زند. از تغییر محل کارش به پاریس تا پیشنهاد ازدواج با ماری: برایش فرقی نمی کند. حتی در زندان متوجه می شود در یک تنه درخت هم می توان زندگی کرد و عادت کرد.
پس از فصل اول (که تنها روایت است و هیچ تاملی روی رفتار مورسو نیست) فصل دوم با این جمله آغاز می شود: "بلافاصله پس از بازداشتم چندین نوبت مورد برسی قرار گرفتم"
این موضوع برای من خیلی جالب بود. کتاب دو فصلی که فصل اول تنها محور اصلی اعمال شخصیت اصلی است و فصل دوم با محاکمه اعمال فرد شروع میشود. حتی رفتار وی هنگام تشییع مادرش مو شکافی میشود. (چیز خاصی به یادتان نمی آورد؟). این موضوع در کنار فلسفه پوچی که نویسنده در دوران نگارش درگیر آن است تصویر جالبی بدست می دهد. به نوعی پاردوکس می توان تشبیه کرد. جایی در متن داریم "همه چیز حقیقت دارد و هیچ چیز واقعی نیست". بیگانه خود را اکنون مقابل قضاوت دیگران می بیند و از اینجاست که بیگانه خودش را بیگانه می یابد. پیش از این اصلا برایش مهم نبود چه در موردش فکر می کنند یا بقیه چقدر با او تفاوت دارند. این بی تفاوتی و بی اهمیتی در سراسر داستان موج می زند. از تغییر محل کارش به پاریس تا پیشنهاد ازدواج با ماری: برایش فرقی نمی کند. حتی در زندان متوجه می شود در یک تنه درخت هم می توان زندگی کرد و عادت کرد.
چهارم: بیگانه ی آشنا
در تمام مدتی که کتاب را میخوانیم، هرچه بیشتر پیش می رویم بیشتر احساس بیگانه بودن مورسو با خود را درک می کنیم. ولی نکته ظریفی که وجود دارد این است که در بسیاری موارد هر شخصی به فراخور شرایط ممکن است از جامعه (یا بخشی از آن)دور بماند. مساله ممکن است موضوعی ساده باشد ولی با پیشرفت شرایط ممکن است جامعه آنقدر از فرد فاصله بگیرد که برقراری ارتباط و درک شرایط فرد و احساسات انسانی توسط جامعه دشوار شود. شرایط سیاسی کشور در همین دوران اخیر در بوجود آمدن این موضوع بی تاثیر نبوده. کشته شدن انسانها در فلسطین و هموطنانمان در نا آرامی های اخیر دو مورد از همین جنس است که عواطف انسانی در مواردی جانبدارنه مطرح شد. طرفداری افراطی ازدو جریان سیاسی عمده کشور سبب شد موضوعاتی مهم در حاشیه قرار بگیرند، آنچنان که هرکدام از این جبهه، خود را در جبهه دیگر بیگانه می یابد.
در تمام مدتی که کتاب را میخوانیم، هرچه بیشتر پیش می رویم بیشتر احساس بیگانه بودن مورسو با خود را درک می کنیم. ولی نکته ظریفی که وجود دارد این است که در بسیاری موارد هر شخصی به فراخور شرایط ممکن است از جامعه (یا بخشی از آن)دور بماند. مساله ممکن است موضوعی ساده باشد ولی با پیشرفت شرایط ممکن است جامعه آنقدر از فرد فاصله بگیرد که برقراری ارتباط و درک شرایط فرد و احساسات انسانی توسط جامعه دشوار شود. شرایط سیاسی کشور در همین دوران اخیر در بوجود آمدن این موضوع بی تاثیر نبوده. کشته شدن انسانها در فلسطین و هموطنانمان در نا آرامی های اخیر دو مورد از همین جنس است که عواطف انسانی در مواردی جانبدارنه مطرح شد. طرفداری افراطی ازدو جریان سیاسی عمده کشور سبب شد موضوعاتی مهم در حاشیه قرار بگیرند، آنچنان که هرکدام از این جبهه، خود را در جبهه دیگر بیگانه می یابد.

ممنون :)
یه چیز جالب اینکه سارتر گفته کامو بی میل نبود در نقد کتاب بنویسن " میتوانست نباشد"... دقیقا همین قضیه اعتراض به وجود این شخصیت ها که نازلی میگه
یه چیز جالب اینکه سارتر گفته کامو بی میل نبود در نقد کتاب بنویسن " میتوانست نباشد"... دقیقا همین قضیه اعتراض به وجود این شخصیت ها که نازلی میگه
نظرات و تحلیل خودتون رو راجع به این کتاب اینجا قرار بدین
بحث راجع به کتاب هایی که خونده شدن همیشه باز هست و هر وقت میتونید کامنت بگذارید
[image error]