داستان كوتاه discussion
از عموهايت - شاملو
date
newest »

وای مرسی آزاده خانم.
من با این شعر بزرگ شدم.
مبارزه کردم.
شعر نوشتم.
گریه کردم.
درس خوندم.
زندانی شدم.
آزاد شدم.
عاشق شدم.
متنفر شدم.
زندانی شدم.
شکنجه شدم.
آزاد شدم.
و حالا باز
به خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک
ن از عموهایم
که از خواهرها و برادرهایم می گویم
از مرتضی
ن
از ندا
تران
محسن
از همه شهیدان سبز
سخن می گویم.
من با این شعر بزرگ شدم.
مبارزه کردم.
شعر نوشتم.
گریه کردم.
درس خوندم.
زندانی شدم.
آزاد شدم.
عاشق شدم.
متنفر شدم.
زندانی شدم.
شکنجه شدم.
آزاد شدم.
و حالا باز
به خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک
ن از عموهایم
که از خواهرها و برادرهایم می گویم
از مرتضی
ن
از ندا
تران
محسن
از همه شهیدان سبز
سخن می گویم.
ن به خاطر آفتاب ن به خاطر حماسه
به خاطر سايه ی بام کوچکش
به خاطر تران ای
کوچک تر از دست های تو
ن به خاطر جنگل ها - ن به خاطر دريا
به خاطر يک برگ
به خاطر يک قطره
روشن تر از چشم های تو
ن به خاطر ديوارها � به خاطر يک چپر
ن به خاطر همه انسان ها � به خاطر نوزاد دشمنش شايد
ن به خاطر دنيا � به خاطر خان تو
به خاطر يقين کوچکت
که انسان دنيائی است
به خاطر آرزوی يک لحظه ی من که پيش تو باشم
به خاطر دست های کوچکت در دست های بزرگ من
و لب های بزرگ من
بر گون های بی گناه تو
به خاطر پرستوئی در باد، هنگامی که تو هلهله می کنی
به خاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته ای
به خاطر يک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببينی
به خاطر يک سرود
به خاطر يک قصه در سردترين شب ها تاريک ترين شب ها
به خاطر عروسک های تو، ن به خاطر انسان های بزرگ
به خاطر سنگ فرشي كه مرا به تو مي رساند
ن به خاطر شاهراه های دور دست
به خاطر ناودان، هنگامی که می بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار بلند ابر در آسمان بزرگ آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چيز کوچک و هر چيز پاک به خاک افتادند