تازهها� کتاب discussion
موضوع
>
رمان
date
newest »

message 1:
by
ѱ
(new)
Jan 10, 2015 05:01AM

reply
|
flag
داستان بلند «نعشکش� نوشته محمدرضا گودرزی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب، حاوی داستانی درباره جهان زندگان و مردگان است. تقابل واقعیت و غیرواقعی از مسائلی است که در این داستان بلند به تصویر کشیده شده است.
گودرزی خود از این کتاب به عنوان داستانی بلند یاد میکن� اما در شناسنامه کتاب، «نعشکش� به عنوان رمان معرفی شده است. شخصیت اصلی این اثر فردی است که مرده و به جهان دیگر رفته است. وقایع این داستان بلند توسط همین شخصیت یعنی راوی اول شخص روایت میشو�.
رمان «نعشکش� 23 فصل کوتاه دارد.
این کتاب با 92 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 5 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب، حاوی داستانی درباره جهان زندگان و مردگان است. تقابل واقعیت و غیرواقعی از مسائلی است که در این داستان بلند به تصویر کشیده شده است.
گودرزی خود از این کتاب به عنوان داستانی بلند یاد میکن� اما در شناسنامه کتاب، «نعشکش� به عنوان رمان معرفی شده است. شخصیت اصلی این اثر فردی است که مرده و به جهان دیگر رفته است. وقایع این داستان بلند توسط همین شخصیت یعنی راوی اول شخص روایت میشو�.
رمان «نعشکش� 23 فصل کوتاه دارد.
این کتاب با 92 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 5 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
آخرین رویا
«آخرین رویا» رمانی است تازه از روحانگی� شریفیان که اخیرا از طرف نشر آگه منتشر شده است. «آخرین رویا» پنجمین اثر داستانی منتشرشده از روحانگی� شریفیان است. «دستها� بسته»، «چه کسی باور میکند� رستم»، «روزی که هزار بار عاشق شدم»، «کارت پستال» و «خدای من، خدای من» دیگر آثار داستانی اوست که از میان این آثار، رمان «چه کسی باور میکن� رستم» در جایزه ادبی گلشیری به عنوان بهترین رمان سال انتخاب شد. «آخرین رویا» رمانی است در سه فصل که از زاویه دید اولشخ� روایت میشو� و وقایع آن در اروپا اتفاق میافت�. راوی در این رمان از خلال بازگویی زندگیا� در اروپا و اینکه در آنجا چه اتفاقاتی برای او میافتد� به گذشته خود نیز نقب میزن�. رمان با روایتی از ورود راوی و یکی از شخصیتها� دیگر رمان به برلین، در زمان فروریخت� دیوار برلین آغاز میشو� و آنگاه در بخش بعدی با روایت آمدن راوی به لندن و نقبزد� به خاطرات گذشته ادامه مییاب�. رمان بهنوع� شرح دلواپسیه� و دربهدریها� راوی در سرزمینها� غریب نیز هست. آنچه در پی میآی� سطرهای آغازین رمان «آخرین رویا» است: «کمی بعد از فروریختن دیوار برلین، من و تئو به آنج� رفتیم. برای تئو آن دیوار و فروریختنا� اهمیت خاصی داشت، بدون اینک� گرفتار رویا و اوهام باشد. هنوز شور و شادی مردم دیده میش� و توریسته� دائم در حال عکسگرفت� از گوشه و کنار آن بودند. همچنانک� راهما� را از میان آنه� باز میکردیم� سعی داشتیم وانمود کنیم توریست نیستیم و در واقع نگاه تئو به دیوار که اینج� و آنج� فرو ریخته و هنوز آثارش برجا بود، نگاه توریستی نبود. به مردم که نگاه میکردی� دیگر شناخت و تشخیص خودی از غیرخودی و ساکنان غربی و شرقی آسان نبود. در مورد مسنتره� راحتت� بود، اما جوانه� همه مثل هم شده بودند...»
«آخرین رویا» رمانی است تازه از روحانگی� شریفیان که اخیرا از طرف نشر آگه منتشر شده است. «آخرین رویا» پنجمین اثر داستانی منتشرشده از روحانگی� شریفیان است. «دستها� بسته»، «چه کسی باور میکند� رستم»، «روزی که هزار بار عاشق شدم»، «کارت پستال» و «خدای من، خدای من» دیگر آثار داستانی اوست که از میان این آثار، رمان «چه کسی باور میکن� رستم» در جایزه ادبی گلشیری به عنوان بهترین رمان سال انتخاب شد. «آخرین رویا» رمانی است در سه فصل که از زاویه دید اولشخ� روایت میشو� و وقایع آن در اروپا اتفاق میافت�. راوی در این رمان از خلال بازگویی زندگیا� در اروپا و اینکه در آنجا چه اتفاقاتی برای او میافتد� به گذشته خود نیز نقب میزن�. رمان با روایتی از ورود راوی و یکی از شخصیتها� دیگر رمان به برلین، در زمان فروریخت� دیوار برلین آغاز میشو� و آنگاه در بخش بعدی با روایت آمدن راوی به لندن و نقبزد� به خاطرات گذشته ادامه مییاب�. رمان بهنوع� شرح دلواپسیه� و دربهدریها� راوی در سرزمینها� غریب نیز هست. آنچه در پی میآی� سطرهای آغازین رمان «آخرین رویا» است: «کمی بعد از فروریختن دیوار برلین، من و تئو به آنج� رفتیم. برای تئو آن دیوار و فروریختنا� اهمیت خاصی داشت، بدون اینک� گرفتار رویا و اوهام باشد. هنوز شور و شادی مردم دیده میش� و توریسته� دائم در حال عکسگرفت� از گوشه و کنار آن بودند. همچنانک� راهما� را از میان آنه� باز میکردیم� سعی داشتیم وانمود کنیم توریست نیستیم و در واقع نگاه تئو به دیوار که اینج� و آنج� فرو ریخته و هنوز آثارش برجا بود، نگاه توریستی نبود. به مردم که نگاه میکردی� دیگر شناخت و تشخیص خودی از غیرخودی و ساکنان غربی و شرقی آسان نبود. در مورد مسنتره� راحتت� بود، اما جوانه� همه مثل هم شده بودند...»
«به دلقکه� نگاه کن!»، رمانی است از ولادیمیر ناباکوف که با ترجمه شمیم هدایتی از طرف نشر نیلا منتشر شده است. این رمان، از آثار متأخر ناباکوف و درواقع آخرین رمانی است که پیش از مرگ او به چاپ رسیده است. ناباکوف نویسندها� است که در آثارش در عین پایبندی به استخوانبند� رمان کلاسیک، گاه بهنرم� از اصول و قواعد این رمانه� عبور میکن�. در آثار او هم وقار رمان کلاسیک را میبینی� و هم شیطنتها� رمان پستمدر� را. منتها ناباکوف حواسا� هست که چطور روی مرز وقار و شیطنت، روی مرز قاعده و بیقاعدگ� جوری راه برود که نه شیطنت را به لودگی بکشاند و نه وقار را از حد بگذراند. در رمان «به دلقکه� نگاه کن!» با راویا� مواجهیم که مشخصاتی از خود ناباکوف را دارد. البته آنها که با نوشتهه� و گفتهها� ناباکوف درباره ادبیات و ازجمله آثار خودش آشنا هستند میدانن� که ناباکوف از اینکه منتقدان در آثار ادبی و از جمله در آثار خود او دنبال رد خود نویسنده بگردند بیزار است اما در عینحا� همواره با همان شیطنتی که خاص اوست با گذاشتن نشانههای� از خود در رمان، خوانندگان را به چنین جستوجوی� تحریک میکن� و در رمان «به دلقکه� نگاه کن!» نیز همین کار را کرده است. راوی رمان «به دلقکه� نگاه کن!» نویسنده است و در آغاز رمان فهرستی از آثار او آمده است. بالای فهرست نوشته شده: «کتابها� دیگر راوی» که این به معنای آن است که آنچه میخوانی� کتابی نوشتهشد� به� دست راوی است. از طرفی راوی دو دسته کتاب دارد: یکی کتابهای� که به روسی نوشته و دیگری کتابهای� که به انگلیسی نوشته است، که این یکی از همان ردهایی است که ناباکوف بهعم� از خودش در رمان بهج� گذاشته است، چون ناباکوف نیز نویسندها� است که بخشی از آثارش را به زبان روسی و بخشی را به زبان انگلیسی نوشته است و رمان «به دلقکه� نگاه کن!» جزء رمانها� انگلیسی اوست. آنچه در پی میآی� سطرهایی است از این رمان: «فکر نمیکن� در دنیای مسابقات ورزشی هرگز کسی توانسته باشد به مقام قهرمانیِ جهان در تنیسِ روی چمن و اسکی، هر دو با هم، برسد؛ با این� حال در دو ادبیات که به اندازه� برف و چمن با همدیگر متفاوتاند� من اولین نفری بودها� که به چنین موفقیتی دست یافتها�. من (غیرِ ورزشکاری تمامعیار� که صفحاتِ ورزشیِ روزنامه به اندازه� بخشِ آشپزیا� او را کسل میکن�) نمیدان� زدنِ سرویسها� پیدرپ� در بازی سی و شش امتیازیِ تنیس در سطح دریا در یک روز و روزِ بعد به سرعت بالارفتن از یک پیستِ پرش ١٣٦ متریِ اسکی در هوای آفتابیِ کوهستان ممکن است چه فشارِ جسمانیا� در پی داشته باشد. فوقالعاد� زیاد، بدونِشک� و شاید غیرقابلِ تصور. اما من موفق شدها� از شکنجه و دردِ دگردیسیِ ادبی فراتر بروم.ما با تصاویر فکر میکنیم� نه با کلمات؛ بسیار خُب؛ با وجودِ این وقتی چیزی را که میخواهی� در سخنرانیِ فردا بگوییم، یا تازگی در خوابی به دالی گفتهایم� یا آرزو میکنی� کاش بیست سال پیش به آن ناظمِ بینزاک� گفته بودیم، نیمهش� در ذهنما� جمع و جور میکنیم� به یاد میآوریم� یا دوباره شکل میدهیم� تصاویری که با آنها فکر میکنیم� مسلما کلامیان� � و حتا شنیداری اگر از قضا تنها و پیر باشیم.»
«مگره در اتاق اجارهای� عنوان رمان دیگری است از ژرژ سیمنون، پلیسینوی� مشهور فرانسوی، که اینروزه� با ترجمه عباس آگاهی در مجموعه نقاب نشر جهان کتاب منتشر شده است. در این رمان، مگره چند روزی را میبایس� تنها بگذراند؛ چراکه همسرش برای مراقبت از خواهرش پیش او رفته است و مگره تنها مانده است. مگره عادت به زندگی مجردی ندارد و از سویی هم نمیخواه� شب را به تنهایی در آپارتمانش به سر ببرد. همکار مگره او را به خانها� دعوت میکن� اما مگره از بیم اینک� به عنوان مهمان� سرزده مزاحم آنها باشد دعوت دوستش را رد میکن�. از قضا در دو روزی که مگره تنها مانده، کار چندانی هم در اداره نداشته و در هر دو روز ساعت هفت محل کارش را ترک کرده است. این وضعیت مگره را آشفته کرده چون او نمیدان� به تنهایی باید شام را کجا بخورد و از طرفی هم نمیخواه� دیگران فکر کنند او از فرصت تنها بودن استفاده میکن�: «میل داشت چه چیزی بخورد؟ چون تنها بود و چون میتوانس� هرجا که دلش میخواه� برود، با دقت به فکر فرو رفته بود و رستورانهای� را که ممکن بود باب طبعش باشند، از نظر میگذران�. مانند زمانی که میخواه� واقعا شب خوبی داشته باشی. ابتدا چند قدمی به طرف میدان کنکورد برداشت و چون در این مسیر، بیهوده از خانه خودش دور میشد� ناراحتی وجدان گریبانش را گرفت. جلوی ویترین یک فروشنده فراوردهها� خوراکی، چشمش به حلزونهای� طبخ شده افتاد که سس کره و جعفریشا� بیرون زده و براقشا� کرده بود...». مگره در طول شب به هرجا که میرو� احساس معذب بودن میکن� چون فکر میکن� مجرد است این وضعیت برای او چندان خوشایند نیست. در نهایت او قدمزنا� به سینما میرو� و آخر شب، وقتی تازه به خانه میرس� تلفن خانها� زنگ میخور� و خبری ناگوار دریافت میکن�. افسری که تحت فرمان مگره بوده، به ضرب گلولها� به شدت زخمی شده و این ماجرا مگره را درگیر ماجرایی دیگر میکن�. سوءقص� به همکار مگره، او را به محل وقوع واقعه میکشان�. حادثه در کوچه لومون رخ داده، محلها� که با آپارتمانه� و اتاقها� اجارهایاش� منظرها� شهرستانی دارد. همکار مگره، در تعقیب سارقی جوان به این محله آمده بود که به او تیراندازی میشو�. مگره ناچار میشو� در خانها� در این محله بماند تا سارق و کسی که به همکارش تیراندازی کرده را شناسایی کند. او در ساختمانی پررفتوآم� اقامت میکن� و آشنایی مگره با ساکنان این ساختمان شلوغ از قسمتها� خواندنی کتاب است. بعد از مدتی، مگره سارق جوان را زیر تخت صاحب این ساختمان مییاب� و این تازه آغاز ماجراهای اصلی «مگره در اتاق اجارهای� است. در بخشی دیگر از این رمان میخوانی�: «اولینبار� که بیدار شد، کمی قبل از ساعت یک، هنوز دو چراغ در ساختمان روبهر� روشن بود و او حالا میتوانس� روی هریک از پنجرهه� اسمی بگذارد و تقریبا با اطمینان کامل بگوید ساکنان آن خانهه� چه میکردن�. طبق دستوری که داده بود، زن پرستار کرکره را پایین نیاورده بود و پردهها� توری، کشیده نشده بودند، به نحوی که او لکه سفید تختخواب و صورت بیحرک� فرانسواز بورسیکو را میدی�. زن به پشت همچنان مشغول خواندن کتابش بود...».