ŷ

داستان كوتاه discussion

21 views
چتر

Comments Showing 1-3 of 3 (3 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

Elham Khazanehdar | 83 comments وقتی ابرها آمدند
تو
می گریستی
من
می خندیدم
باران را که تنفس کردم
تو گریختی
از من نه،
از باران
اینگونه بود ما شدن ما
در من
پناه گرفتی
من
چتر تو شدم


Elham Khazanehdar | 83 comments مرسی از لطفت


طیبه تیموری | 659 comments زیبا بود چتر عزیز
گاهی برای با هم بودن نباید شبیه بود شاید
اما راستش همیشه دوست داشتم با کسی احساس مشترک داشته باشم

ممنون


back to top