Dandelion - قاصدک discussion
پویه های عاشقانه
date
newest »


می دانم چون سال های های گذشته
در خزان تاریک
اسم روشنت را در لابلای برگ های مرده
خواهم جست
و نخواهم یافت
روزهای پاییز خواهند گذشت
و برگ ها ی مرده ی دیگر
افزوده خواهند شد بر نایابی ِ نامت
من خواهم جست تو را
و نخواهم یافت

ارده ام براي ويران كردن هر چه بن بست در دنياست مستحكم تر مي شود
از همان بن بستي مي گويم كه براي ساختنش لجوجانه تلاش كردي
و من براي ويران كردنش چه تاب ها كه نياوردم
و تو من را نيز يكي از اجزاي آن بن بست مي خواستي
كه فراموشم كني
شاد باش كه فراموشم كردي
و دستان من
خاطر ات سرد این پیاده رو را
تا انتها دنبال می کنند،
تو وتمامی آدمها تغییر می کنید
و دیگر مرا به خاطر نمی آورید