غزل معاصر discussion
علي سعادت
date
newest »

ای رد پای رفته از این ساحل ای آخرین مسافر این بندر
یادش به خیر دوش به دوش هم یادش به خیر خیره به همدیگر
شبهای ماه بازی پاروها شبهای موج بازی قایق ها
با بوسه های گرم قرار از دل... با خنده های تازه ی خواب از سر...
دنیای من که وسعت آغوشت آغوش تو که وسعت دریاها
گیسوی تو که که موج پریشانی دستان من که کشتی بی لنگر
یادش به خیر عطر نفسهایت در خاک های باکره گل میکرد
بعد از تو هرچه کاشته شد در خاک از خاک بر نیامده شد پرپر
تو رد شدی و ساحل بعد از تو دیوانه شد به سینه ی دریا زد
دنبال تو چقدر دویدم حیف تو پر کشیده بودی و ساحل پر
ای آخرین مسافر این بندر
یادش به خیر دوش به دوش هم یادش به خیر خیره به همدیگر
شبهای ماه بازی پاروها شبهای موج بازی قایق ها
با بوسه های گرم قرار از دل... با خنده های تازه ی خواب از سر...
دنیای من که وسعت آغوشت آغوش تو که وسعت دریاها
گیسوی تو که که موج پریشانی دستان من که کشتی بی لنگر
یادش به خیر عطر نفسهایت در خاک های باکره گل میکرد
بعد از تو هرچه کاشته شد در خاک از خاک بر نیامده شد پرپر
تو رد شدی و ساحل بعد از تو دیوانه شد به سینه ی دریا زد
دنبال تو چقدر دویدم حیف تو پر کشیده بودی و ساحل پر
ای آخرین مسافر این بندر
عشق اینبار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
تیشه بر ریشه ی قصری که در آن شیرین نیست
بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد
یوسفم سینه ی من پیرهن پاره ی من
ننگ این قصه به افسانه شدن می ارزد
خاک خامم عطش آتش و می در دل من
بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد
شانه ام زیر غم عالم و آدم اما
یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد