ŷ

غزل معاصر discussion

40 views
محمد رفیعی

Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod
برای توست که عمری ترانه می گویم
و تازگی غزل عاشقانه می گویم

رسول عشقم و اعجاز کرده ام با شعر
که وصف روی تو را ماهرانه می گویم

به پای بی ادبی ام ندان که از عشق است
اگر تو را به ضمیر شما نمی گویم

و این که عشق منی ، خوش سلیقه ام بانو
نه اینکه فکر کنی شاعرانه می گویم

خلاصه عرض کنم ، بهترین این جمعی
نگاه کن به خودت ، صادقانه می گويـم

چه خوب روی لبانت نشست لبخندی
که این غزل را با این بهانه می گویم

و چند جمله ی دیگر که مانده در دل من
کنار گوش خودت محرمانه می گویم !




message 2: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod
از راز تازه ای دل من با خبر شده است
شعرم به شعر های تو نزدیک تر شده است

بی شک تمامی شعرا چشمشان به توست
شعر از وجود توست که نامش هنر شده است

دیشب دوباره مثل شب قبل و قبل تر
مشغول شعر بودم و دیدم سحر شده است

یک لحظه آمدم به خودم دیدم عاشقم
طوری که گفته اند خدایم بشر شده است

باشد شما به کیش خود و من به کیش خود
این طفل سر به زیر شما خیره سر شده است

مادر قبول کن ، و برایم دعا نکن
آب از سرم گذشته دعا بی اثر شده است

من را رها کنید که مضمون کهنه ایست
پروانه ای که از هیجان شعله ور شده است

تقصیر من نبوده که جادوی چشم توست
آری درخت عاشق برق تبر شده است

این بیت ها که حامل پیغام من به توست
یعنی غزل کبوتر پیغام بر شده است

دستی دراز کن به قفس احتیاج نیست
این مرغ سال هاست که بی بال و پر شده است

این شعر نقل قصه ی مجنون دیگری است
منظومه ای که در غزلی مختصر شده است





message 3: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod

در کار سحر روی تو اعجاز مانده است
مضمون چشمهای تو ممتاز مانده است

در آسمان آبی چشمت پرنده ای
عمری است بین ماندن و پرواز مانده است

موسیقی از صدای تو الگو گرفته شد
لبهات بی بدیل ترین ساز مانده است

تقلید توست شاخه نباتش اگر غزل
در انحصار خواجه ی شیراز مانده است

باید چه گفت از تو که اندامت از ازل
زیباترین نمونه ی ایجاز مانده است

تنها دو واژه وصف تو شد : " وصف ناپذیر "
از دیدنت دهان غزل باز مانده است





message 4: by Tahereh (new)

Tahereh Amirzadeh | 1 comments kheyli alii haste


message 5: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod


می خواهی از تو دل بکنم این عذاب نیست؟
باور منم چگونه که این لحظه خواب نیست؟

گفتی قبول کن که نبودم که نیستم
اما چطور ؟ حرف تو حرف حساب نیست

آخر چگونه چشم ببندم میان روز
با چشم بسته فکر کنم آفتاب نیست

دیگر بگو چه کار کنم باورت شود
چیزی به غیر از عشق در این انتخاب نیست

بودن کنار تو به خدا اوج زندگی است
عمرش اگر چه بیشتر از یک حباب نیست

هر چند این کویر سراسر توهم است
این دست ها قبول کن عشقم ! سراب نیست

در هر پیاله خون دل است اینکه می خورم
این مستی همیشگی ام از شراب نیست

بگذار تا گناه بدانند عشق را
بانو اگر گناه تویی ! جز ثواب نیست

این سیب چیده می شود اولاد آدمم
این لحظه وقت فکر به روز حساب نیست




back to top