داستان كوتاه discussion
بیخودان
date
newest »


یک دست جام باده و یک دست زلف یار! �
و گردشی بی پایان چون جهانی که در آن هستیم. � آمیختگی آن با نماد کوه قاف و سیمرغ که منظری دیگر از عرفان ایرانی است بسیار جالب توجه است و خواننده را غرق در عرفانی می کند که دستمایه ای می شود برای شگفتزدگی خواننده .
به پشتوانه این تصویرسازی شاعرانه، به یکباره رشته فکر خواننده دریده می شود و پیوندی پدیدار می شود با عشقی قابل لمس برای همگان به ویژه آن تشبیه بسیار زیبای یار به اسلیمی که هم بلندای قامت سرو است و تودرتوی پیچیده ای از یار را به تصویر می کشد. �
هرچند که ظاهر نمادگرایی شعری در این اثر کهن می نماید اما شاعر با ذوق بسیار آن نمادها را دستمایه ای قرار می دهد تا بتواند نمادهای جدیدی را پدید آورد و به باور من بسیار موفق بوده است. �
از خواندن این شعر بسیار لذت بردم نادر گرامی. �
مستانه کژ
ایستاده مژ
در سرای و خانه ات
یک دست پی زلفت
باده ای ناب
در دست دیگرم۰
بیرنگ آهنگ تن ات
رقصان
از میان نقش ها
در بدر
با پیچش باد صبا
تا ته باغ ها، دشت ها
بر سر کوه بلند
زیر پر سیمرغ ها
ژرف
درون خود خویشتنم۰
میشوم مژ
همچنان کژ
تا در آغاز رخت
طرح زنم
نقش بوسه ای
بر لب اسلیمی ات۰
۰۰۰۰
نادر ــ اول آگوست ۲۰۱۰