Dandelion - قاصدک discussion
روز نوشته ي عاشق
>
امروز من 19/5/89
date
newest »


خیلی سخته ... 3 سال از زیبا ترین سال های زندگیمو با عشق تو سپری کردم،یه عشق رویایی،حتی 1 بار هم به اختلاف نرسیدیم ... و حالا تو باید بری چون فرشته ای که تو رو در آغوش مهربانش پرورش داد ازت می خواد که با من نباشی ...
خدایا این زندگی تلخ رو نمی خوام ، بعد از تو کی هست که تا صبح پای گریه هام بشینه و دلداریم بده ؟ کی دیگه می تونه اون همه احساس رو به من هدیه کنه ؟
ای کاش همه دنیا می فهمید که من فقط تو رو می خوام
نسترن عزيز به شعر آغازين گروه هم كه توجه كني اين درد مشترك من،شما، فرهاد را مي يابي كه مي گويد:
به عالم هركجا درد و غمي بود، به هم كردند و عشقش نام كردند
خيلي زيبا و با احساس مي نويسي و سپاسگزارم كه ديگران رو هم در اين حس زيبا مشترك مي كني.
به عالم هركجا درد و غمي بود، به هم كردند و عشقش نام كردند
خيلي زيبا و با احساس مي نويسي و سپاسگزارم كه ديگران رو هم در اين حس زيبا مشترك مي كني.

و اما درد مشترک همه ما"عشق" ... نمی دونم چرا این این قضیه برامون مثل یه امر عادی شده ! نمی دونم چرا همه عشق رو با جدایی ها و سختی هاش می شناسند و حتی بد تر از همه این که کسانی هم که سعی می کنند باهاش بجنگند و به عنوان بخشی از هر رابطه ی عاطفی نپذیرندش ، سخت تر از دیگران شکست می خورند !!!
شايستگي جز اين نيست كه عشق را با صداي بلند و افتخار فرياد بزني و چقدر بزدلند آنها كه براي خوش آمد ديگران پنهانش مي كنند.
چون واقعا به قول خودم كه هميشه ميگم عشق يه جرم قشنگه، و كدامين جرم مجازات ندارد و چه مجازاتي شيرين تر از غم فراق؟ تو به همه ي افسانه ها و داستانهاي اينور و آنور كه بنگري مي بيني عاشق شايد بعضي اوقات به سطوح بيايد از اينهمه سختي و لب به شكايت نزد پروردگارش ببرد، اما هيچ وقت سختي هايش را نفرين نمي كند و دوست دارد و با آنهاست كه اصلا زنده است.
چون واقعا به قول خودم كه هميشه ميگم عشق يه جرم قشنگه، و كدامين جرم مجازات ندارد و چه مجازاتي شيرين تر از غم فراق؟ تو به همه ي افسانه ها و داستانهاي اينور و آنور كه بنگري مي بيني عاشق شايد بعضي اوقات به سطوح بيايد از اينهمه سختي و لب به شكايت نزد پروردگارش ببرد، اما هيچ وقت سختي هايش را نفرين نمي كند و دوست دارد و با آنهاست كه اصلا زنده است.
یکشبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پـُر ز لیلا شد دل پـُر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق...دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه..لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا...نشد
گفتم عاقل می شوی...اما نشد
سوختم در حسرت یک یا رَبت
غیر لیلا ..بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پـُر ز لیلا شد دل پـُر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق...دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه..لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا...نشد
گفتم عاقل می شوی...اما نشد
سوختم در حسرت یک یا رَبت
غیر لیلا ..بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
باراجين،دانشگاه آزاد قزوين
يادمه اون زمان كه ميامدم آزادي سوار تاكسي بشم جلو 3500 بود و عقب 3000 تومن اما امروز راننده ي محترم پزوِ رنگ و رو رفته ي درب و داغون نفتي از من 5000 تومان طلب كرد،چقدر دنياي بي تو خشن و عصبي و گرون شده؟!
توي سفره خونه (يا رستوران سنتي) پاتوق هميشگيمون تو قزوين تا 3.25 دقيقه مشغول خاطره سازي و بازسازي فضاي دوست داشتني گذشته ام در ذهن و كاغذ بودم.امروز پاكت هاي سيگار از پي هم، جاي خالي تو رو برام پر كرده بود
مي دونم نوشته هاي منو هيچ وقت نخونده و نخواهي خوند اما مهم اينه كه من براي تو، تو هوايي كه با تو نفس مي كشيدم، نوشتم.