ŷ

داستان كوتاه discussion

9 views
خدا گریست

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Khatun (new)

Khatun | 13 comments کجاست این فضا؟
این سکوت مرگبار...
کجاست که من از خودم فراریم
کجاست این درون خسته و شکسته ام
کجاست بی سبب شبانه روز بی قراریم؟
بیا!
بیا سفر کنیم به
حیات خلوت خدا،
جه مهربان و بی هوا
تو گوشه ای نشسته ای و ساز می زنی
و ناگهان سکوت می کنی
و من ز درب پشتی حیات
تو را یواشکی نگاه می کنم
که چارقد به سر کنی
تو جارقد ولی به سر نمی کنی
نگاه بی نیاز من
تو را چه نام کرده است...
دوباره ناز می کنی
فضای ساکت حیاط را پر از صدای ساز می کنی
تو باز ساز می زنی
خمار و مست و بی هوا
به پیچ و تاب گیسوان عارفانه ی خدا
چه عاشقانه تاپ می خوری
و یک اشارتی به من
که هیس...!!
<<گریه می کند>> برای من
برای زندگانیم
برای خنده های گریه دار کودکانیم
نفس نفس زدن به زیر پوششی پر از خلاء
برای بی سبب مهربانیم
دقایقی گذشت
من و تو خدا خدا دوباره گریه می کند
ومن...
گمان می کنم کنار صورتم خیس گشته است
فقط به خاطر خدا!!


back to top