ŷ

غزل معاصر discussion

20 views
سید محمد بابامیری

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Hadi (new)

Hadi | 90 comments Mod

میز صبحانه و دو زردهء داغ عسلی

من و چشمان تو، یک صبح به شدت غزلی


طعم موسیقی آرام و دو فنجان قهوه

فال ناگفتهء ما در پس آیا و ولی


کافه تاریک ولی چشم من اینجا روشن

به نگاهی که شده حسرت میز بغلی


گرمی عشق تو امروز شده هدیه به من

من جادو شده با حس دو چشم عسلی


جلوی آینهء چشم تو هی می گویم-

آه! این رابطه انگار که بوده ازلی!


اصل من باش که اینبار به تو برگردم

خسته ام٬ خسته ز بسیاری عشق بدلی





back to top