ŷ������

دوستش ندارم
:(

من نگاه متفاوت تو را همیشه ستایش کرده ام

پیش فنگ! ��

بارون رو چرا
عاشقی رو، هم ،هم
اما
��ندون��
نه !!!!

از همه اونا که گفتی�� فقط آب هندوانه را دوست دارم خیلی�� هم زیاد

یه جور ساختار شکنی توی متنتون بود. دوست داشتنش بسته به سلیقه ی افراده. آخه با همه شوخی با بارونم شوخی؟! مگه ما آدما(منظورم آدمای عاشقه!) دیگه جز بارون چیو داریم که تقدس اونو هم زیر سوال ببریم؟!:(

ساناز جان به شما پیشنهاد می‌کن�� بروید مدتی�� در جای که من سالها زیستم زندگی کنید، هفت روز هفته، برای مدتهای طولانی باران ببینید تا ببینم آیا باز هم باران را دوست دارید. اگر آنقدر باران که من دیدم ببینید مطمئنم عاشقی فرمشتن خواهد شد و شما میمانید و آب هندوانه!

محسن صادقیان wrote: "رویا من هزار سال هم زیر بارون باشم بازم خسته نمی شم
بارون پاک
و این حس را دوست دارم
شاید عاشق نیستی
:)"

دیدم کسانی�� را که آمدند به شهر ما و ادعا کردند آنچه شما ادعا می‌کنید�� مقاومت شکست بعد از دو سال. و اما که من عاشق نیستم!!! بذار ببینم، اوهم، عاشق شما که نیستم:))

اگر امکانش رو داشته باشم حتما به شهر شما میام رویا جان. باور نمی کنم روزی بتونم به خاطر بارون کلافه بشم.

محسن جان اون کامنت بالا جنبه ی طنز داشت;) آدمی هست و یه ذهن بی کران و یه تخیل بی نهایت. با هرچی می خوای شوخی کن. کی می تونه جلوت بایسته؟
به قول بزرگی که می گفت هیچ چیز آنقدر مقدس نیست که نتوان با آن شوخی کرد.

سونیا جان میبینم که شدید دو نفر اما نگو نگو عزیزم که وقتی�� که هفتاد روز پشت هم باران و آسمان خاکستری ببینی‌�� وقتی�� به امید تابستون هستی�� و تابستونی در کار نیست چرا که بارون میاد هر روز، وقتی�� داری رانندگی�� میکنی�� و چشمات هیچ‌ج�� را نمی‌بین�� حتا وقتی�� برف پاک کن روی تنده، وقتی�� باید قرص ویتامین د بخوری چون کمبود آفتابه و بعد هم قرص ضّد افسردگی چون هر آنچه میبینی�� خاکستری هست آنوقت می‌باش�� که باران میشود وای که ‌ی�� روز دیگر چشمم باز شد به این دنیا:((



و اما بدانید که پشت هر شوخی�� نهفته ‌ی�� واقعیت، تلخ ولی�� واقعی.

این روزهام انقدر سخت می گذره که رفتن به جایی مثل شهر شما، یک مرهم و افسردگی به خاطر ماه های طولانی بارانی احتمالا آخرین نگرانیم خواهد بود.

ما دیوونه ها
شعر هایی را دوست نداریم که پایش آب بسته باشند
آن هم آب هندوانه
.
پ ن : یعنی اونا همش آب ��ندون�� بوده تا حالا !!!؟
پ ن 2 : آب ��ندون�� تخمیر شده رو عوض بارون تقطیر شده رو سرمون می ریختن این همه وقت

دوست ندارم که لطف خدا در اثر هندوانه باشه و اونم به شکلی که خدایی نیست

باران از ابر میاد نه از مثانه خدا.
فهمیدی متفاوت؟

مخالفم.
ابر از همکاری دریا و خورشید و باد به وجود اومده.

پس خداوند صیفی کاری با شکوهی در بارگاه الهی اش دارد
با هندوانه هایی اعلاء
به شرط چاقو

Venus wrote: "من که خواندم چیزی نفهمیدم،آمدم کامنتها را خواندم شاید چیزی از آنها بفهمم،به هرحال چیزی دستم امد اما
1)کاش از این تب پسا مدرن بیایی بیرون
2)آنقدر از این مطلبهای کفرآلوده ننویس برادر!
:D"

بذار بنویسد ونوس جان سنگ شود ما بخندیم

:)))

در تعجبم که فکر کردی قرار هست به سنگ مرمر یا گرانیت تبدیل شوی، منظور من سنگ خارا بود قربانت بروم.

منم که بچه بودم فکر میکردم وقتی خدا میره دستشویی بارون میاد
وقتی بیشتر اون تو میمونه برف میاد
وقتی هم که شکمش سفت شده تگرگ میاد
دیگه نمیگم که درمورد باد و طوفان و ... چی فکر میکردم