Roya's Updates en-US Sun, 27 Apr 2025 19:41:13 -0700 60 Roya's Updates 144 41 /images/layout/goodreads_logo_144.jpg Review7524606133 Sun, 27 Apr 2025 19:41:13 -0700 <![CDATA[Roya added 'گذر از زمستان']]> /review/show/7524606133 گذر از زمستان by Olivier Adam Roya gave 2 stars to گذر از زمستان (Paperback) by Olivier Adam
انگار یهو وارد خونه‌� غریبه‌ا� بشی و بدون اینکه از گذشته و زندگی‌شو� چیزی بدونی، یه گوشه بشینی و نگاه‌شو� کنی که دارن زندگی روزمره‌شو� رو می‌گذرون� و بعد دوباره در رو باز کنی و از خونه خارج بشی، بدون اینکه چیزی از آینده‌شو� کنجکاوت کنه یا حتی براشون آینده‌ا� متصور بشی.
هیچ‌وق� هم به اون خونه و آدم‌ها� فکر نخواهی کرد چون هیچ تصویری ازشون نداری و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاده که تو رو یاد اون داستان بندازه. تنها چیزی که حس کردی، سرما بود. ]]>
Comment289943515 Sat, 26 Apr 2025 22:33:15 -0700 <![CDATA[Roya commented on Sara's review of The Remember Balloons]]> /review/show/7518856117 Sara's review of The Remember Balloons
by Jessie Oliveros

اتفاقا مکانیسم دفاعی اصلی، همینه که آدم چنین توجیهی برای پذیرش این بیماری برای خودش بسازه تا کمتر از آلزایمرِ عزیزانش رنج بکشه. وگرنه که دراماتیزه کردن علت بیماری‌ه� اصلا منطقی و توجیه‌پذی� نیست. ]]>
Rating851526705 Sat, 26 Apr 2025 22:28:10 -0700 <![CDATA[Roya liked a review]]> /
The Remember Balloons by Jessie Oliveros
"چقدر لطیف راجع به آلزایمر و خاطرات گفت.
یادمه چندین سال پیش، سر یه کلاسی یه بحثی داشتیم مبنی بر اینکه آلزایمر یه جور مکانیسم دفاعی شخص تو سن‌ها� بالاتره که بتونه با نبود خیلی چیزا کنارش راحت تر کنار بیاد، چون احتمالا بچه هاش تا اون سن خودشون خیلی درگیر شدند و دیگه توجه و دقت لازم نمیشه و فلان؛ ولی وقتی خودت این طرف قضیه رو تجربه می‌کن� خیلی هم مکانیسم دفاعی به نظر نمیرسه.
۲.۱۴۰۴&ܴdz;
]]>
Rating851361603 Sat, 26 Apr 2025 10:29:05 -0700 <![CDATA[Roya liked a review]]> /
The Remember Balloons by Jessie Oliveros
"آخرین باری که مامان‌بزر� منو شناخت، وسط تعریف کردن یه خاطره نصفه بود.
داشت قصه� عروسی خاله‌� رو تعریف می‌کرد� که داماد اسب آورده بوده برای عروس بردن و زیر پنجره خونه عروس منتظر بوده که ... و بعد، یه‌دفع� قصه‌ش� ول کرد و باتعجب نگام کرد. با اون چشم‌های� که انگار پشتش رو مه غلیظ گرفته بود خیره شد و گفت:
تو همونی نیستی که� همیشه شیرینی می‌دزد� از قابلمه؟
خندیدم. گفتم: آره مامان‌جون� همونم.
فکر کردم داره باهام شوخی می‌کن�.
چون یه لحظه، فقط یه لحظه، لبخند زد و بعد باز خیره شد. انگار دکمه خاموش شدن فیوز رو توی ذهنش زده باشن.
از اون روز به بعد دیگه مامان‌بزرگ� منو یادش نیومد، من شدم یه آدم بی‌نام� یه پرستار، هرکسی غیر خودم. هربار که وارد اتاقش می‌شدم� انگار بار اولم بود.
می‌پرسی� شما دکترین؟ یا میگفت این‌ج� کجاست؟ خونه� من نیست. من باید برگردم پیش بچه� هام.
وضعیت البته با همه همینجوری بود. دیگه حتی بابام رو که محبوب ترین بچه‌� بود رو هم نمیشناخت.
خیلی قبل از اینکه آلزایمرش پیشرفت کنه، پاشم دیگه کار نمی‌کر�. آرتروز جونش رو گرفته بود، افتاده بود رو تخت، اسیر بین بالش‌های� که مدام باید جابه‌ج� می‌شد� تا زخم بستر نگیره؛ که باوجود همه مراقبت ها گرفت. چند روز هم بخاطرش بیمارستان بستری بود که یه شبش رو من پیشش موندم به جای مامانم. خیلی ناراحتش بودم چون زخمش عفونت کرده بود و خیلی ناله میکرد، زانوها و پشتش خیلی درد داشت و حتی نمی‌ش� لمسش کرد، گوارشش هم درست کار نمی‌کر� و هرروز داشت ضعیف تر میشد.
ولی اینا درد واقعی نبود. درد اون‌ج� بود که اون شب توی بیمارستان با صدای لرزون بهم گفت: خانم پرستار من بچه� دارم؟
و من، با زبونی که خشک شده بود، فقط تونستم بگم: آره مامان‌جو� داری، منم نوه‌ت�.
بعد اون گفت: پس چرا منو ول کردن و هیچ‌کدومشو� نمیان یه سر بزنن بهم؟
و من� اون شب رفتم توی دستشویی و به آینه زل زدم. به همون نوه‌ا� که می‌اومد� هر هفته، هر تعطیلی، تنها یا با بقیه، ولی دیگه دیده نمی‌ش�. شناخته نمی‌ش�. وجود نداشت. و بعد برای مامان بزرگ و تنهایی عمیق بی‌انتها� توی ذهنش زار زار گریه کردم."
]]>
Review7520533102 Sat, 26 Apr 2025 10:11:13 -0700 <![CDATA[Roya added 'کتاب من و دیگری']]> /review/show/7520533102 کتاب من و دیگری by احمد اخوت Roya gave 3 stars to کتاب من و دیگری (Paperback) by احمد اخوت
bookshelves: جستارروایی
این دیگه آخرین کتابی بود که از آقای اخوت پیدا کردم =)))
توی این کتاب، راجع به چهره‌ها� مختلف نویسنده می‌خونی� و به این فکر می‌کنی� که آیا اصلا "نویسنده" وجود داره؟ آیا نویسنده همیشه چهره‌� خودش رو حفظ میکنه یا در طول زمان و با کتاب‌ها� مختلفی که می‌نویسه� نقابش رو تغییر میده؟ آیا اتوبیوگرافی‌ه� واقعی هستند یا اون‌ه� هم داستان کرکتری که نویسنده خلق کرده رو روایت می‌کنند�
حقیقتا در نگاه کلی، جذابیت کتاب‌ها� دیگه‌� آقای اخوت رو نداشت چون یه مقدار "فکت‌ها� بیهوده" داشت که دونستن و ندونستنش سودی نداشت اما باز هم خوندن یه سری بخش‌ها� باحال بود و بهم زاویه دید جدید داد و باعث شد به موضوعاتی که تا به حال چندان دقیق بهشون فکر نکرده بودم، توجه کنم. بعضی جاها هم واقعا بامزه بود و می‌خندید� (مثلا ماجرای عباس عبدی و هم‌اسم‌ها�)
در بین توضیحاتی که راجع به "من‌ها� مختلف نویسنده" داده میشه، بیشترین فوکوس روی شکسپیره. یک سری مقالات کوتاه از افراد مختلف با دیدگاه‌ها� متفاوت آورده شده که راجع به این بحث می‌کن� که آیا شکسپیر وجود داشته؟ آیا آثار شکسپیر رو همون شاکسپیر استراتفوردی نوشته؟ و هر کسی دلایل خودش رو میاره تا عقیده‌� رو ثابت کنه و این برای من جالب بود چون هیچ‌کدو� از این اطلاعات رو نمی‌دونست�!
در کل که جالب بود. توی اتوبوس و مترو بخونینش و کیف کنین. ]]>
Rating851348022 Sat, 26 Apr 2025 09:38:23 -0700 <![CDATA[Roya liked a userstatus]]> / Dream.M
Dream.M is on page 128 of 272 of هنر و زیبایی در قرون وسطی: بنده زیر اینهمه جملات پیچیده فلسفی درحال زایمان هستم
]]>
Comment289889537 Fri, 25 Apr 2025 09:44:18 -0700 <![CDATA[Roya commented on Nilo0's review of The Curious Kitten at the Chibineko Kitchen]]> /review/show/7517901765 Nilo0's review of The Curious Kitten at the Chibineko Kitchen (Meals to Remember at the Chibineko Kitchen, #1)
by Yuta Takahashi

چه نشری این کتاب رو چاپ کرده؟ ]]>
Review7317236257 Thu, 24 Apr 2025 20:38:23 -0700 <![CDATA[Roya added 'دلبستگی کتابی']]> /review/show/7317236257 دلبستگی کتابی by احمد اخوت Roya gave 4 stars to دلبستگی کتابی (Paperback) by احمد اخوت
bookshelves: جستارروایی
3.5 ⭐️

آقای اخوت برای من خیلی عزیزه چون خیلی از کتاب‌ه� و نویسنده‌ها� خوب رو به واسطه‌� ایشون شناختم و با قلم‌شو� برای خیلی از احساساتم کلمه پیدا کردم؛ برای همین از شنیدن چاپ کتاب جدیدشون اونقدر خوشحال شدم که به دوستِ کتاب‌فروش� پیام دادم و خواهش کردم سریع‌ت� سفارشش بده. اما مواجهه‌� من با "دلبستگی کتابی" مثل مواجهه‌� راوی کتابِ "در جستجوی زمان از دست رفته" با بلبک بود!

اگر تا به حال کتابی از آقای اخوت نخوندین، باید یه دید کلی نسبت به آثار ایشون بهتون بدم:
آقای اخوت، در اصل مترجم هستند. کتاب‌های� که نوشتند هم در اصل از جمع‌آور� یادداشت‌ه� و مطالبیه که طی سال‌ه� خونده. یعنی انگار سال‌ه� پیش یک مطلب رو هایلایت کرده تا بعدا توی کتابش اون رو ذکر کنه و راجع بهش حرف بزنه. کتاب‌هاشو� با اینکه مضمون گردآوری و نمونه‌آور� داره، بسیار شیرینه.
فرض کنید طی چند سال، مطالبی که دوست داشتین رو توی چندین پوشه جمع کردین و برچسب زدین و منبعش رو دقیق ذکر کردین، حالا موضوعات مرتبط و مشابه رو کنار هم قرار میدین و نظر خودتون رو هم بهش اضافه می‌کنی� و ازش یه کتاب چاپ می‌کنی� که خواننده با خوندن همین یک کتاب، با یه عالمه نکته‌� بامزه و جالب چندین کتاب و مجله مواجه میشه. با خوندن این مطالب، تازه به راز بین اون کلمات که پیش از این خونده و به راحتی از کنارش گذشته، پی می‌بر�.
چیزی که من رو به خودش جلب می‌کرد� شوق و هیجانم برای کشف همین به اصطلاح پشت‌صحنه‌ها� کتابی بود. برای منی که چندان اطلاعی از زندگی شخصی و نامه‌ه� و روابط و داستان پشت پرده‌� چاپ کتاب‌ه� نداشتم، مثل باز شدن در مخفی به دنیایی بود که با شناختنش کِیف می‌کرد�. (خاطرات کتابی، اِی نامه، تا روشنایی بنویس)

اما با خوندن این کتاب، احساس کردم که دیگه منابع آقای اخوت هم تَه کشیده و مدام داره از همون نویسنده‌ها� موردعلاقه‌� و همیشگی‌� میگه (همینگوی، بورخس، وولف، تی�.اس الیوت...) و بعضی مطالب حتی عینا تکرار شده. مثل چگونگی خودکشی وولف که توی خاطرات کتابی هم اومده.
اما در این میان، خواننده رو شدیدا کنجکاو میکنه که بیشتر بدونه. با خوندن اون یک خط از فلان کتاب، مشتاق میشه که بره کل کتاب رو بخونه. دلیلی که من مجموعه پروست رو شروع کردم، اصرار آقای اخوت به زیبایی این کتاب بود و این بار خیلی خوشحال می‌شد� که حس یادآوری و لذت جایگزین اون کنجکاوی شده.
تازه این بار با "جینت وینترسون" آشنا شدم که من رو به یاد آیدینِ سمفونی مردگان انداخت.

اما این کتاب یک دره‌� عمیق در وسط خودش داره. یعنی با شوق شروع می‌کن� و با خوندن هر بخش، مدت‌ه� ذهنت پیش جملاتش گیر میکنه. به حدی که توی آزمایشگاه با دیدن بِشِر یک لیتری، به یاد آبجوی خنکِ یک لیتری همینگوی می‌افتاد� و لبخند می‌زد� و منتظر بودم کارم تموم شه و برگردم خونه تا کتاب رو ادامه بدم.
ولی از یه جایی به بعد، یهو از خودت می‌پرس� که من دقیقا دارم چه چیزی رو می‌خونم� بخشی از دلیل این سؤال، به عدم انسجام و ربط داشتن بخش‌ه� به همدیگه‌س�. این جستاری که خوندم چه ربطی به دلبستگی کتابی داره؟ و یا اسم بعضی جستارها چندان ربطی به محتواش نداره.
همچنان داری توی این دره دست و پا می‌زن� که یهو نویسنده دفترچه یادداشتش رو میاره و یک سری یادداشت رندوم رو برات می‌خون� و باز از خودت می‌پرس� من وسط این جملات بیهوده‌ا� که صرفا برای خودِ نویسنده ارزشمند و یادآور خاطره‌ست� چی کار می‌کنم�
نویسنده به دفتر یادداشت‌ها� اکتفا نمیکنه و یک سری نقد و برداشت که از کتاب‌ها� مختلف داشته رو هم نشونت میده. انگار که دارید ریویوهای گودریدز رو می‌‌خونی�. این دو حالت داره: اگر اون کتاب مورد بحث رو خونده باشید، حسابی کِیف می‌کنی� ولی اگر اون کتاب رو نخونده باشید، حتی اگر مشکلی با اسپویل اون کتاب نداشته باشید، چندان چیزی متوجه نمیشید. (مثلا من جستار مربوط به دُن کیشوت رو کلا نخوندم.)
بعد کم‌ک� از تهِ دره نجات پیدا می‌کنی� و به بالا صعود می‌کنی�. جستار "از دنیا که بروی، چه بر سر کتابخانه‌ا� می‌آید�" و ماجرای "ساعت‌ها� خانم دالووی" و همچنین "عشق استاندل" نقش پر رنگی در این صعود دارند.

به نظرم این کتاب از جهاتی می‌تون� برای کسایی که تا به حال چیزی از آقای اخوت نخوندن جذاب‌ت� باشه چون بعضی از مطالب براشون تکراری نیست و از جهاتی هم برای کسایی مناسبه که با قلم آقای اخوت آشنایی دارن و می‌دون� چی در انتظارشونه.

اگر قصد خوندن این کتاب رو دارید، پیشنهاد می‌کن� تا چاپ دوم صبر کنید که یک سری اشتباهات تایپی جزئی اصلاح بشه.


پ.ن: یادم باشه بعد از خوندن کتاب "خانم دالووی"، فیلم The Hours رو ببینم! ]]>
Review7515640825 Thu, 24 Apr 2025 11:52:55 -0700 <![CDATA[Roya added 'Snowman Daddy']]> /review/show/7515640825 Snowman Daddy by جبار باغچه بان/ Jabbar Bagh... Roya gave 3 stars to Snowman Daddy (Paperback) by جبار باغچه بان/ Jabbar Baghcheban
bookshelves: کتاب-کودک
جهت فرار از ترس خوندن کتاب‌ها� انگلیسی، تصمیم گرفتم هفته‌ا� 1-2 تا کتاب کودک انگلیسی بخونم تا کم‌ک� برم سراغ کتاب‌ها� سخت‌ت� و طولانی‌تر� ]]>
Comment289787704 Tue, 22 Apr 2025 18:41:08 -0700 <![CDATA[Roya commented on Shabnam_wr's review of دوستی دوطرفه]]> /review/show/7481685626 Shabnam_wr's review of دوستی دوطرفه
by Philip C. Stead

منم خیلی از خوندنش کِیف کردم *_* ]]>