داستان كوتاه discussion
صدا
date
newest »

سبك نوشته هاتو دوس دارم مريم جان
ولي كار آسوني نيست قلم زدن به اين سبك
استفاده از كلمه واسه انتقال يك حس خيلي سخت تر از يك جمله ست
و خيلي راحت
فقط با يك كلمه
و پريدن از شاخه اي به شاخه ديگه
كه فقط نويسنده از ارتباطشون با خبره
خواننده رو گيج و سردر گم مي كني و باعث ميشه اصلا با نوشتت ارتباط برقرار نكنن
پس در انتخاب كلماتت
و نوع نگاهت فقط از يك زاويه خاص
بايد نهايت تلاشت رو بكني
كه در اين كار به خوبي بقيه كارهات اينو رعايت نكرده بودي به نظرم
ديوون
ولي كار آسوني نيست قلم زدن به اين سبك
استفاده از كلمه واسه انتقال يك حس خيلي سخت تر از يك جمله ست
و خيلي راحت
فقط با يك كلمه
و پريدن از شاخه اي به شاخه ديگه
كه فقط نويسنده از ارتباطشون با خبره
خواننده رو گيج و سردر گم مي كني و باعث ميشه اصلا با نوشتت ارتباط برقرار نكنن
پس در انتخاب كلماتت
و نوع نگاهت فقط از يك زاويه خاص
بايد نهايت تلاشت رو بكني
كه در اين كار به خوبي بقيه كارهات اينو رعايت نكرده بودي به نظرم
ديوون

این شعر شباهت زیادی به آثار سهراب سپهری دارد. بعضی ها معتقداند که انواعی از شعر نو، مثل آثار سپهری، جای پاهای سبک هندی را در خود دارد.
بر خلاف سایر سبک ها، این سبک آنچنان ظریف و حساس است که اگر کمی بی دقتی شود، نه تنها معانی مد نظر شاعر در بین توصیفات گم خواهد شد، که شعر شاکله خود را از دست خواهد داد.
یک نمونه کهن و یک نمونه جدید می آورم
کلیم کاشانی غزل مشهوری دارد با این مطلع
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
.
.
.
از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار
یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت
همانطور که می بینی این توصیف که دارد درخت ارغوان را توصیف می کند بسیار ظریف است و با توصیفاتی که در سبک های پیشین می شناسیم بسیار متفاوت. بسیار ظریف و استادانه توصیف شده است که انگار کسی به لشکر بهار حمله کرده است و درخت ارغوان که سربازی از این لشکر است، مثل خیلی از درختان دیگر، با یک نیزه خونین که به سرش زده اند دیده می شود.
این سبک ایجاز کلام را دارد. من آن توصیف چند کلمه ای را به ناچار در یک پاراگراف توانستم توصیف کنم.
سبکی که بعضی آن را نوهندی نامیده اند، بنیانگذارش سپهری است و پیروی واقعی پیدا نکرد؛ متاسفانه. نمونه ای هم از او می آورم:
ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت.
و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت.
از مرزی گذشته بود،
در پی مرزی گمگشته می گشت.
...
باز هم همان خاصیت قبلی را می بینیم؛ ایجاز کلام. ریشه تاریک و کدر است و خاک آلود. اما سپهری برداشتی شاعرانه و زیرکانه از آن دارد؛ برداشتی مقارن ریشه حسن بشر.
و این برداشت با متضاد معنای ظاهری تمزیج می شود و ترکیبی را ایجاد می کند که خواننده مدتی با آن کلنجار می رود تا دریابد که چه رخ داده است و پس از آن فرو ریختن اخلاقیات را درک خواهد کرد.
تولید چنین توصیفاتی بسیار سخت و ظریف است و همانطور که گفتم، کمی ناشی گری ممکن است کل اثر را به خطر بیاندازد
مثلا یکی از قشنگترین توصیفاتی که کردی این بود:
"اشک سرید
روی سیر تنهایی تو- پابه پای مداد طراحی- "
تشبیه بسیار قشنگی کردی و اشک و قلم طراحی هم کاسه و هم سنگ شدند. هر دو می لغزند و تشابه جذابی خلق شده است اما در ادامه درکش آنچنان که باید از آب در نیامده است:
"و فرو افتاد به درد"
اشکی که فرو می افتد بعدش درد است ولی هم سنگ آن که قلم طراحی باشد (نه مثلا دست طراح) چنین معنایی را با خود ندارد و آن ترکیب بدیع و جذاب را کمی مخدوش می کند
ولی نکته معنایی همراهی درد و نکاهیدن زیبایی زندگی که در این اثر جریان دارد، نکته قوت آن است و می توانم بگویم که نه تنها از نظر سبک شناسی بلکه از نظر فلسفی هم به سهراب پایبند بود.
و البته سرشار از احساس که لذت خاصی به خواننده می دهد.
یک توصیه هم دارم در خصوص توصیفات از آن استفاده کنی. امروزه در زندگی شهری کمتر حوض می بینیم. منظورم این است که باید سعی شود توصیفات بیشتر بر کرد شرایط امروزی باشند تا ملموس تر گردند (البته این فقط نظر شخصی من است و کاری به نقد فنی ندارد) و فکر می کنم اقبال مقبولیت اثر را بالاتر خواهد برد
نوشته دلچسبی بود. خسته نباشی


این شعر شباهت زیادی به آثار سهراب سپهری دارد. بعضی ها معتقداند که انواعی از شعر نو، مثل آثار سپهری، جای پاهای سبک هندی را در خود دارد.
بر خلاف سایر سبک ها، این سبک آنچنان ظریف و حساس است..."
مرسی اشکان جان از وقت وتوجه ای که گذاشتی و نقدت که که حتما تاثیر گذار خواهد بودوهمین طور تو دیوونه عزیز وشما آقا نبی
گوشه مهتابی
من ، ماه
پنجهء بی رحم جنون.
قامتی پشت حریر پرده
پرده بی تاب.
چشم هایی در گریز.
لحظه ها تنگ
به ستوه.
سطر ها
ناتمام
بغض آلود.....
ک ُف ک ُف ک ُف
اشک سرید
روی سیر تنهایی تو- پابه پای مداد طراحی-
و فرو افتاد به درد.
لب حوض
مهتاب و صدا
کاغذ
تو، گرته ء دود .
رقص ماهی ها در آب- نبض حیات -
نقش ِماه
زند
تپان
بر صفحه حوض
حوض
اما
بی خبر از سایه تو.
نقش حجم زار بر آب.
لحظه ها تنگ
به ستوه.
سطر ها
ناتمام
بغض آلود.....