خدا از سر شاخه هاي نارون پريد و روي سيم برق نشست و جاري خون شهيد را نظاره كرد وآه كشيد . خدا به انتظار بوسه هاي بي دريغ سرك كشيد خدا نگفته است كه از چه چيزهاست كه دلش گرفته است. كسي نديد كه او چگونه بر جبين كافران دوخته بر صليب بوسه زد و لابه لاي تاب هاي موي دختران پيچيد ... خدا به كوچه هاي پر آشوب ما دويد، نگاه كرد ، به ديده سينه هاي داغدار خلق را دريد و مويه اش به رشته هاي تار شب تنيد .
و جاري خون شهيد را نظاره كرد وآه كشيد .
خدا به انتظار بوسه هاي بي دريغ سرك كشيد
خدا نگفته است كه از چه چيزهاست كه دلش گرفته است.
كسي نديد كه او چگونه بر جبين كافران دوخته بر صليب بوسه زد
و لابه لاي تاب هاي موي دختران پيچيد ...
خدا به كوچه هاي پر آشوب ما دويد،
نگاه كرد ، به ديده سينه هاي داغدار خلق را دريد
و مويه اش به رشته هاي تار شب تنيد .