ŷ

داستان كوتاه discussion

24 views
تنهایی من

Comments Showing 1-25 of 25 (25 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by [deleted user] (new)

من و تنهائی من می‌رفتی�
شاد و بی� غم
تا تو بی� باک رسیدی از راه
وعده دادی آسمانها را به چشمانم
باورت کردم
ولی� ایکاش نمیکردم
!!که تو دزدیدی آن تنهائی ناب مرا


رویا


message 2: by mohammad (last edited Apr 14, 2012 08:56AM) (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments منم پیشرفت رو احساس میکنم.
منو تنهایی هم گاهی معاشقه هایی داریم بسی دیدنی.
.
.
میفشاندم گاه بیقصدی
برصفای برکه مشتی ریگ خاک آلود
و زلال آینه وارش را با کدورت یار میکردم
و در این اندیشه لختی میسپردم دل
که زلال چیست پس؟
گر نیست تنهایی
و باز با مشتی دیگر تنهاییش را بیمار میکردم.


message 3: by [deleted user] (new)

Venus wrote: "به نظرم این نوشته از نوشته پیش تو بهتر هست رویای عزیز،روز به روز بهتر مینویسی"

ونوس جونم مرسی� از اینکه خواندی و از تشویق.


message 4: by [deleted user] (new)

mohammad wrote: "منم پیشرفت رو احساس میکنم.
منو تنهایی هم گاهی معاشقه هایی داریم بسی دیدنی.
.
.
میفشاندم گاه بیقصدی
برصفای برکه مشتی ریگ خاک آلود
و زلال آینه وارش را با کدورت یار میکردم
و در این اندیشه لختی میسپردم..."


مرسی� محمد جان از نظرت، پس فقط من تنها با تنهائی معاشقه نمیکنم. خوب شد گفتی� که از احساس تنهائی در بیام:))


message 5: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments گاهی تنهایی از من آبستن می شود . تا وقتی که بزاید زمان برایم به اندازه یک عمر می گذرد. ‏وقت� زایید، می بینم که تخم مول پس انداخته است. آن موقع می ترسم و فکر می کنم که شاید این بار من از تنهایی آبستن شده باشم. �

شعر جسورانه ای بود‏� جسورانه از بابت آهنگ شعری. و زیبا بود از زاویه دید شاعر که هنرمندانه پیرامونش را می نگرد. تنهایی تهی است و اگر کسی بتواند چیزی ناچیز (و نه ناپیدا) را ببیند دیدی هنرمندانه دارد و من این دید هنری را دوست دارم. مانند آن است که کسی خالی بودن را ببیند و نه ظرف خالی را که بی گمان تنها از دیدگان یک هنرمند بر می آید. �
پیشتر هم گفته بودم که آفرینش هنر جدای از دید هنری که اکتسابی نیست نیاز به ابزار مناسب دارد و این بهره گیری از این ابزار تمرین بسیار می خواهد. امیدوارم بیشتر از تو بخوانیم
پیروز باشی


message 6: by [deleted user] (new)

Ashkan wrote: "گاهی تنهایی از من آبستن می شود . تا وقتی که بزاید زمان برایم به اندازه یک عمر می گذرد. ‏وقت� زایید، می بینم که تخم مول پس انداخته است. آن موقع می ترسم و فکر می کنم که شاید این بار من از تنهایی آبست..."

چه احساس خوبی� اشکان جان که فکر میکنی� من دیدم هنرمندانه هست. به خودم جرات میدم و مینویسم ولی� کاملا موافقم با شما در نداشتن ابزار کافی� که کمک به بهتر نوشتن می‌کن�.

تنهائی همیشه برای من به معنای تهی بودن بود، آنقدر تهی که میترسوند منو اما مثل هر چیز دیگری وقتی� که محکوم به چیزی شدی در زندگی بهتره که یاد بگیری باهاش کنار بیایی. تنهائی حالا نه تنها دلگیر نیست بلکه بسیار لذت بخشه. حالا دیگر نگرانم که کسی� این تنهائی را از من بگیره و دوباره من بمونم و تهی بودن.


message 7: by [deleted user] (new)

احساس خیلی قشنگی توی شعرت هست رویا جون، کمی وزن شعر مشکل داره به نظرم، که اونم با هرچه بیشتر سرودن والبته خواندن حل می شه

تنهایی خوبه، لازمه، اما نه همیشه ،هر لحظه
حتی اگر در کنار دیگران باشی ، باز هم می تونی خلوت و تنهایی خودت رو داشته باشی


message 8: by [deleted user] (new)

maryam wrote: "احساس خیلی قشنگی توی شعرت هست رویا جون، کمی وزن شعر مشکل داره به نظرم، که اونم با هرچه بیشتر سرودن والبته خواندن حل می شه

تنهایی خوبه، لازمه، اما نه همیشه ،هر لحظه
حتی اگر در کنار دیگران باشی ، با..."


ممنون مریم جون که خواندی و فکر کردی زیباست. تنهائی خوبه، زیباست تا وقتی� که یکی میاد و ازت میگیردش انوقته که بیقرار میشی� و من فراریم از این بی‌قرار�. تنهائی ترجیح داره به موندن با کسانی� که ماندنی نبودند از اول هم.


message 9: by [deleted user] (new)

Mohsen Sad wrote: "آفرین رویا
حظ کردم
چه قدر نسبت به نوشته ی قبلت خوب بود
شبیه سهراب شده بود نوشته ات
فقط حواست باشه که قانع باشی پیشرفت نمی کنی

بخوان
بنویس
نوشته هایت را به ما بده تا بخوانیم
و باز بخوان
و باز بنویس"


مرسی� که خوندی محسن ولی� من دوست ندارم شبیه سهراب بشم، اون ریش بلند داشت من ندارم!


message 10: by Art Miss (last edited Apr 16, 2012 10:40PM) (new)

Art Miss (Artmiss) به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی م

یادم آمد از سهراب با خواندن قطعه پر از احساسی که نوشتی رویا جان

ادامه بده منتظر سومین هستیم


message 11: by [deleted user] (new)

دلگرمم که خواندی ارتمیس عزیزم


message 12: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 680 comments دو تا سؤال: چرا تو و تنهایی «شاد و بی غم» می رفتید؟ و چرا «آسمان ها» رو به تو وعده داد؟


message 13: by [deleted user] (last edited Apr 27, 2012 10:37AM) (new)

Mahyar wrote: "دو تا سؤال: چرا تو و تنهایی «شاد و بی غم» می رفتید؟ و چرا «آسمان ها» رو به تو وعده داد؟"

مهیار عزیز مرسی� که وقت گذاشتید و خواندید و اما چرا من و تنهاییم هستیم "شاد و بی� غم"؟ چرا که نه؟

تنهائی اون واقعیتی هست که اگر قبولش کنی� آزاد میشی� از هر آرزوی. تنهائی که دزدیده می‌شه� دلتنگ میشی‌� بی� قرار میشی‌� دنبال ‌ی� چیزی میگردی چون خیالت رفته به آسمونا اونجا که فکر کردی سبک می‌پر�. من یاد گرفتم با تنهائی زندگی کنم ولی� با بی‌قرار� نه

ممنون دوباره


message 14: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 680 comments با مفاهیمی که گفتی نتونستم ارتباط برقرار کنم.‏�


message 15: by [deleted user] (new)

هم سنّ من که شدی می‌فهمی� هنوز خیلی� جوانی


message 16: by Elham (new)

Elham (eligoli) | 2 comments Roya wrote: "هم سنّ من که شدی می‌فهمی� هنوز خیلی� جوانی"<
رویا جان نوشته هات رو دوست داشتم مخصوصا
...وعده دادی آسمانها را به چشمانم



message 17: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 680 comments نه، نکته این نبود. بل که یعنی توی شعرِ شما دلیلی برای شاد بودن با تنهایی نیست. اگر ترکیبی استفاده می شه باید مفهومی رو تداعی کنه برای خواننده؛ و اگه نمی تونه تداعی کنه در حقیقت منطق نداره. من منطقی پشتِ شاد و بی غم بودن با تنهایی نمی بینم.�


message 18: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments با تو هم نظر نیستم. تنهایی یک نماد می شود و کسی با تنهایی اش خوش است. یک دلیل شخصی است. �
بی اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم! �
چرا شاعر پس از سالها نباید عشق قدیمی اش را فراموش کند؟ این یک حس شخصی است. ‏نق� علت و معلولی را در شعرهایی که بن آنها برپایه احساسی شخصی هستند نمی پسندم و به باور من جایگاهی ندارد. �
پا برهنه میان گفتگو شما دویدم؛ پوزش! �


message 19: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 680 comments نمی دونم. من منظور ام رو بیان کردم، ولی مثلِ این که نرسید. هر چند هنوز قانع نشده ام که نقدِ علّت و معلولی در اشعارِ احساسی اشتباه ئه (چون احساس هم علّتی داره و چیزی که زیبا نیست و خلافِ خوی بشر ئه نمی تونه علّتِ خوبی برای یک معلول باشه)، با این حال شاید بتونم خود رو قانع کنم که احساس ممکن ئه از شخصی به شخصی دیگه فرق کنه. ولی باز هم وقتی من نفهمم که چرا شاعر چنین احساسی داره و نتونم با شعر اش ارتباط برقرار کنم، کار اش به چشمِ من نمی آد و این نه برای من خوب ئه، نه شاعر.�


message 20: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments خوب این دیگر بین تو هست و شاعر! من تنها به دیدگاه نقد علت و معلولی اشاره کردم
به قول خودت
دو نقطه دی


message 21: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 680 comments عجـــــــــــــــــزب! :دی


message 22: by [deleted user] (new)

چه بحث داغی� درگرفته از تنهائی من، به و صد به. تنهایمو دوست داشتم، گمش کردم، احساساتی� شدم، شعر گفتم ولی� خبر نداشتم که با خواننده سرسختی مثل مهیار عزیز روبرو میشم که باید جواب پس بدم که میدم با کامل خوشحالی.

میگویید "احساس هم علتی داره و چیزی که زیبا نیست.." معنا نداره. میبینم که با احساس منطقی� برخورد می‌کنی� دوست عزیز!! برای من احساس از منطق به دور هست، شاید شما بتونید احساس را معنی� کنید اما دلیلش را هرگز نخواید دانست. مثلا حسادت از نظر من ‌ی� احساس شرم آور هست ولی� خیلیها حسادت را نشان غیرت می‌دانن�. چه کسی� درست میگوید از درک من خارج هست؟

تنهائی با احساس تنهائی دوتاست. شما میتونید توی جمع باشید و احساس تنهائی کنید که بسیار سخت هست و میتوانید مثل من تنها باشید و احساس رضایت کنید. برای آدمی� مثل من که همه عمر همراه بده تنهائی الان معنی� مقدسی دارد. من از اوقات تنهائی استفاده می‌کن� برای خود شناسایی، خدا شناسی‌� دگر شنشی، باور شناسی‌� و...پس می‌بینی� که من و تنهاییم چقدر شادیم یا بودیم. متاسفانه هیچ احساس خوبی� پایدار نیست و اینهم از آن جمله بود، تا اومدم به تنهاییم عادت کنم دزدیده شد. من ماندم و حس بی‌قرار� که به شما بگم بدترین حس دنیاست و همین بود که احساسم فوران کرد و شعر گفتم.

موضوع اصلی� در ارتباط برقرار نکردن با ‌ی� شعر و نوشته برمی‌گرد� به احساس و تجربه خواننده از اون موضوع. اگر شما عاشق نباشی� برای مثال ممکن هست که سوز دل� شا عّر بیچاره‌یی� که در وصف عشق می‌سرای� را آنطور که او می‌خواه� درک نکنید. البته دوست نداشتم کاری کنم که نه برای من خوب باشه نه برای شما پس ‌ی� کافی مهمان من!

امیدوارم توضیحم کافی� و قانع کننده باشه و اگر نبود اشکان عزیز را به کمک می‌طلب� چون دیگر زبانم قاصر هست.

مرسی� اشکان جان که آمدی که تو پا برهنه آمدنت هم زیباست.


message 23: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 680 comments من قانع شدم. فقط در آثارِ بعدی اگر اون نکته در موردِ آوردنِ علّت ها در شعر به صورتی شاعرانه رو، برای مفاهیمی که به سادگی قابلِ درک نیستن، در نظر بگیری به نظر ام کارهات خیلی به تر می شه.�


message 24: by پری (new)

پری | 100 comments سلام
شعر قشنگی بود تنها قسمت نا همخان به نظر من ( ولی ای کاش نمی کردم) بود
طور دیگه بیان میشد قشنگ تر هم میشد:)


message 25: by [deleted user] (new)

پری عزیز سپاس گزارم که خواندید این تنهایی را و ممنون از اشاره شما به نا همخوانی که آمده بود از احساس نا همخوان.


back to top